امت عاشورايى

امت عاشورايى

«عاشورا»در متن زندگى شيعه و در عمق باورهاى پاك او جريان داشته و«نهضت كربلا»،در طول چهارده قرن،با كوثرى زلال و عميق،سيراب كننده‏جانها بوده است.

هم اكنون نيز عاشورا،كانونى است كه ميليونها دايره ريز و درشت از ارزشها،احساسها، عاطفه‏ها،خردها و اراده‏ها بر گرد آن مى‏چرخد و پرگارى است كه‏عشق را ترسيم مى‏كند.

بى شك،محتواى آن حماسه عظيم و انگيزه‏ها و اهداف و درسهايش يك‏«فرهنگ‏»غنى و ناب و الهام بخش را تشكيل مى‏دهد و در حوزه وسيع تشيع ودلباختگان اهل بيت،كوچك و بزرگ و عالم و عامى،همواره با«فرهنگ عاشورا»

زيسته،رشد كرده و براى آن جان باخته‏اند،تا آنجا كه در آغاز تولد،كام نوزاد را باتربت‏سيد الشهدا«ع‏»و آب فرات بر مى‏دارند و هنگام خاكسپارى،تربت كربلاهمراه مرده مى‏گذارند و در فاصله ولادت تا مرگ هم به حسين بن على‏«ع‏»عشق‏مى‏ورزند و براى شهادتش اشك مى‏ريزند و اين مهر مقدس،با شير وارد جان‏مى‏شود و با جان به در مى‏رود. ضرورت كار در باره نهضت كربلا،تاكنون بسيار نوشته،سروده و تحقيق شده است وصاحبان فكر و قلم از زواياى مختلف و با ديدهاى گونه‏گون به اين حماسه‏نگريسته‏اند،بگونه‏اى كه مجموعه آثار مربوط به قيام كربلا و مسائل جنبى آن،كتابخانه عظيمى را تشكيل مى‏دهد،اما...همچنان زمينه و ميدان براى‏پژوهش و عرضه‏هاى جديد در اين باره باز است.بقول‏«صائب‏»:

يك عمر مى‏توان سخن از زلف يار گفت×در بند آن مباش كه مضمون نمانده است‏هدف از تدوين اين فرهنگنامه،آن بوده كه يك مجموعه يك جلدى،فشرده،دم دست و كار بردى،حاوى لازمترين دانستنيها پيرامون موضوعاتى‏كه به آن نهضت جاويد چه در عصر حادثه،چه زمانهاى پس از آن تا امروز مربوطمى‏شود،ارائه گردد.از اين رو مدخلهاى كتاب كه به ترتيب الفباست،اشخاص،گروهها،جاها،كتابها،اصطلاحات،سنتها،شعاير،تعاليم مكتبى و محورهاى‏ديگر را كه به نحوى در ارتباط با فرهنگ عاشوراست‏شامل مى‏شود.

در باره اغلب عنوانهاى اين فرهنگنامه مى‏توان مقاله مبسوط،حتى جزوه وكتاب نوشت-آنگونه كه نوشته‏اند-ليكن هدف اين بوده كه در حداقل عبارات ودور از شرح و بسط غير ضرورى و قلمفرسايى،مفيدترين آگاهيهاى لازم به‏خواننده داده شود.ناگفته نماند در برخى عناوين هم در منابع مختلف مطلب‏چندانى به دست نمى‏آيد،بخصوص پيرامون بعضى از شهداى كربلا.از اين روآگاهيهاى داده شده گاهى بسيار اندك و احيانا غير كافى است.

تدوين و ارائه يك دايرة المعارف كامل و شامل،كه به چندين مجلد قطوربالغ گردد،كار يك گروه،آن هم در چند سال و با امكانات پژوهشى گسترده است(همچنانكه طبق اطلاع نگارنده،برخى مراكز در تهران،قم و مشهد چنين‏انگيزه و انگاره‏اى دارند و به كار مشغولند)و سالها بايد انتظار كشيد تا آن تلاشهابه ثمر برسد و فيشها كتاب شود.

اگر در اين كتاب با برخى كاستيها روبرو شويد،آن را به حساب فردى بودن‏كار بگذاريد.در عين حال از تذكرات و پيشنهادهاى اهل نظر در تكميل اين مجموعه،مشتاقانه استقبال مى‏شود.

اميد مى‏رود اين اثر براى همه شيفتگان اهل بيت عصمت‏«ع‏»كه دل در گروعشق ابا عبد الله‏«ع‏»دارند و سر بر آستان ولاى او مى‏سايند،بويژه فرهنگيان،نسل جوان كتابخوان،مبلغان، سروران روحانى،مداحان و ذاكران،بسيجيان‏عاشورايى و امت‏حزب الله مفيد باشد.

نظام ارتباطى يكى از مزاياى اين فرهنگ نامه آن است كه در پايان اغلب مطالب مربوط به‏هر عنوان،با«فلش‏»به كلماتى ارجاع داده شده كه آنها در اين كتاب مورد بحث‏قرار گرفته است.با مراجعه به مدخلهاى مشابه و نزديك به هم يا مرتبط،مى‏توانيد اطلاعات بيشترى به دست آوريد.مثلا در آخر«اهل بيت‏»چنين آمده‏است‏«-عترت،بنى هاشم‏»و در آخر«تربت‏»آمده است: «-بوى سيب،تسبيح تربت،چاووش خوانى،فرات‏»كه به هر كدام از آنها مراجعه شود مطالبى‏مرتبط با موضوع تربت ديده مى‏شود.ايجاد اين‏«نظام ارتباطى‏»بين مدخلها،بهره ورى خواننده را از كتاب افزايش مى‏دهد.

مدخلهاى ارجاعى تعدادى از مدخلها نيز با فلش به مدخل ديگرى ارجاع داده شده است، مانند:

خون خداباب الحوائج‏پيروزى‏دفن اجساد شهداكه بايد مطلب را در عنوان دوم جستجو و مطالعه كرد.

منابع جنبى يكى از راههاى‏«ماخذ شناسى‏»در باره موضوعات مختلف،دقت در كتابنامه و فهرست منابعى است كه در پايان كتابها و مقالات يا در ذيل صفحات‏ارائه مى‏شود.در اين مجموعه،در پا نوشت صفحات علاوه بر ماخذ مطالب،گاهى كتابها و منابع ديگرى نشانى داده شده است كه براى علاقه‏مندان تحقيق‏و مطالعه بيشتر سودمند است.البته نام اين كتابها در فهرست منابع پايان‏كتاب،نيامده است،زيرا اغلب جنبه معرفى داشته نه آنكه چيزى از آنها نقل‏شده باشد،مثل آنچه در پاورقى مدخلهاى وقف،عبد الله بن عباس،فسادبنى اميه،كوفه، مدايح و مراثى،ادبيات عاشورا،اصحاب امام حسين‏«ع‏»و...آمده‏است.

فهرست موضوعى گرچه پيشنهاد برخى آن بود كه اين مجموعه،فصل فصل موضوع بندى وتنظيم شود،ولى به نظر رسيد ترتيب مطالب بر اساس الفبايى عنوانها،خواننده‏را زودتر به موضوع مورد نظر مى‏رساند.براى مطالعه و باز يافتن موضوعات‏خاص نيز،فهرستى از همه مدخلهاى مطرح شده در كتاب،در پايان آمده كه‏بصورت موضوعى تنظيم شده است. موضوعات آن فهرست اينهاست:اشخاص،موضوعات و مفاهيم،جاها و شهرها،ابزار و وسائل، حادثه‏ها،اشياء و پديده‏ها،اصطلاحات،كتابها،گروهها.

اميد است اين تلاش كوچك،مورد قبول خداوند و عنايت ابا عبد الله‏الحسين‏«ع‏»قرار گيرد و كمترين اداى دين به پيشگاه آن مولاى كريم و خدمتى‏ناچيز در مسير احياگرى نسبت به آن حماسه ماندگار و ترويج‏«فرهنگ عاشورا» به شمار آيد.

قم-جواد محدثى

مهر 1374 ش

آب

در حادثه كربلا،آب و عطش لازم و ملزوم يكديگرند.كاروان ابا عبد الله،كنار فرات‏فرود آمد، ليكن سپاه ابن سعد،فرات را به محاصره گرفت و آب را به روى امام حسين‏«ع‏»

و اهل بيت و اصحابش بست و ميان امام و آب فاصله انداختند تا هم زودتر حسين‏«ع‏»را به‏تسليم وادارند و هم از خاندان رسالت انتقام بگيرند.به نقل مورخان،از سه روز قبل از عاشورابا محاصره فرات،خيمه گاه امام در مضيقه بى آبى قرار گرفت و كودكان اهل بيت را با ديدن رودفرات،تاب تحمل عطش كمتر مى‏شد.منع آب از زنان و كودكان و افراد عادى(بويژه غيرنظاميان)در همه اديان و مذاهب،غير قانونى و عملى غير انسانى است،بويژه در اسلام.

سپاه اموى با بستن آب به روى ياران و فرزندان حسين‏«ع‏»،اين كار خلاف شرع ومغاير با شرافت انسانى و جرم جنگى را مرتكب شدند و كسانى همچون مهاجرين اوس،عمرو بن حجاج و عبد الله بن حصين به اين عمل مباهات مى‏كردند و زخم زبان مى‏زدندكه:حسين!از اين آب،درندگان و پرندگان مى‏خورند ولى تو حق ندارى از آن بچشى!

مساله‏«آب‏»،در ابعاد و صحنه‏هاى مختلف نهضت عاشورا مطرح است،از قبيل:فرات‏و نهر علقمه،مشك و عباس،كودكان و العطش،على اصغر و تير حرمله،سقايى وعلمدارى،سنگابخانه، آب خنك و سلام بر حسين،غسل زيارت،لبهاى تشنه،بستن آب‏در كربلا،مراسم طشت گذارى،مهريه فاطمه،برداشتن كام با آب فرات،سيراب كردن‏سپاه حر و...كه در باره هر كدام مى‏توانيد به عنوان خاص آن در اين فرهنگ مراجعه كنيد.

تشنگى كودكان و شهادت حسين با لب تشنه از فرازهاى برجسته اين حادثه است.وقتى امام سجاد«ع‏»نيز پيكر امام را دفن كرد،با انگشت روى قبر پدر نوشت:«هذا قبرالحسين بن على بن ابى طالب،الذى قتلوه عطشانا».

از آب هم مضايقه كردند كوفيان خوش داشتند حرمت مهمان كربلا بودند ديو و دد همه سيراب و مى‏مكيد حاتم ز قحط آب،سليمان كربلا (1) بسيار گريست تا كه بى تاب شد،آب خون ريخت ز ديدگان و خوناب شد،آب از شدت تشنه كامى‏ات،اى سقا آن روز ز شرم روى تو آب شد،آب (2) آب،شرمنده ايثار علمدار تو شد كه چرا تشنه از او اينهمه بى‏باك گذشت بود لب تشنه لبهاى تو صد رود فرات رود بى‏تاب،كنار تو عطشناك گذشت بر تو بستند اگر آب،سواران سراب دشت دريا شد و آب از سر افلاك گذشت (3)

آب،رمز طلب و تشنگى و الگوى عطشهاى حيات بخش است و آنان كه از آب هم‏استغنا و بى‏نيازى نشان مى‏دهند و تشنگى را طالبند،به آب حيات و سيرابى جان مى‏رسند.

به گفته مولانا:

آب كم جو تشنگى آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست

آتش زدن خيمه‏ها

از جنايتهاى سپاه عمر سعد،آتش زدن خيمه‏هاى امام حسين‏«ع‏»و اهل بيت او در روزعاشورا بود.پس از آنكه امام به شهادت رسيد،كوفيان به غارت خيمه‏ها پرداختند،زنها رااز خيمه‏ها بيرون آوردند،سپس خيمه‏ها را به آتش كشيدند.اهل حرم،گريان و پابرهنه دردشت پراكنده شدند و به اسارت در آمدند. (4) امام سجاد«ع‏»در ترسيم آن صحنه فرموده‏است:به خدا قسم هر گاه به عمه‏ها و خواهرانم نگاه مى‏كنم،اشگ در چشمانم مى‏دود و به‏ياد فرار آنها در روز عاشورا از خيمه‏اى به خيمه ديگر و از پناهگاهى به پناهگاه ديگرمى‏افتم،كه آن گروه فرياد مى‏زدند:خانه ظالمان را بسوزانيد! (5) اين آتش،امتداد همان آتش‏زدنى بود كه پس از رحلت پيامبر،در خانه زهرا«ع‏»با آن سوخت و آتش كينه‏هايى بود كه‏از بنى هاشم و اهل بيت در سينه‏ها داشتند.به ياد اين حادثه،در مراسم عاشورا در برخى‏مناطق رسم است كه خيمه‏هايى به نشان خيام اهل بيت بر پا مى‏كنند،ظهر عاشورا به آتش‏مى‏كشند،تا احياگر ياد آن ستمى باشد كه روز عاشورا بر خاندان رسالت رفت.

آتش به آشيانه مرغى نمى‏زنند گيرم كه خيمه،خيمه آل عبا نبود

آثار و نتايج نهضت عاشورا

شهادت مظلومانه سيد الشهدا و يارانش در كربلا،تاثير بيدارگر و حركت آفرين داشت‏و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن‏حماسه،در طول تاريخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تاثيرات‏سياسى اين حادثه در انديشه‏هاى مردم آشكار شد.گروهى از اسرا را كه به شام مى‏بردند،چون به تكريت رسيدند، مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته‏شدن حسين‏«ع‏»،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لينا»

نيز رسيدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند وامويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند.چون خبر يافتند كه مردم‏«جهينه‏»

هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه‏«كفر طاب‏»رفتند،به آنجا نيزراهشان ندادند.به حمس كه وارد شدند،مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:«اكفرا بعدايمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند. (6) برخى از تاثيرات‏حماسه عاشورا از اين قرار است:

1-قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم‏2-احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر يارى نكردن حق و كوتاهى دراداى تكليف‏3-فرو ريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضد ستم‏4-رسوايى يزيديان و حزب حاكم اموى‏5-بيدارى روح مبارزه در مردم‏6-تقويت و رشد انگيزه‏هاى مبارزاتى انقلابيون‏7-پديد آمدن مكتب جديد اخلاقى و انسانى(ارزشهاى نوين عاشورايى و حسينى)

8-پديد آمدن انقلابهاى متعدد با الهام از حماسه كربلا9-الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهايى بخش و حركتهاى انقلابى تاريخ‏10-تبديل شدن‏«كربلا»به دانشگاه عشق و ايمان و جهاد و شهادت،براى نسلهاى‏انقلابى شيعه‏11-به وجود آمدن پايگاه نيرومند و عميق و گسترده تبليغى و سازندگى در طول‏تاريخ،بر محور شخصيت و شهادت سيد الشهدا«ع‏»

از نهضتهاى شيعى پس از عاشورا،مى‏توان‏«انقلاب توابين‏»،«انقلاب مدينه‏»،«قيام‏مختار»،«قيام زيد»،و...حركتهاى ديگر را نام برد.براى توضيح بيشتر،به مدخل خاص‏هر يك از اين نهضتها در همين مجموعه مراجعه شود.تاثير حماسه عاشورا را درانقلابهاى بزرگى كه در طول تاريخ، بر ضد ستم انجام گرفته،چه در عراق و ايران و چه دركشورهاى ديگر،نبايد از ياد برد.«فرهنگ شهادت‏»و انگيزه جهاد و جانبازى كه درانقلاب اسلامى ايران و هشت‏سال دفاع مقدس در جبهه‏ها جلوه‏گر بود،گوشه‏اى از اين‏تاثير پذيرى است.شعار«نهضت ما حسينيه،رهبر ما خمينيه‏»كه در مبارزات ملت مسلمان‏ايران بر ضد طاغوت طنين افكن بود و نيز شور حسينى جبهه‏هاى رزم ايران،گواه روشن‏تاثير گذارى كربلا در قرنها پس از آن حماسه مقدس است.يكى از نويسندگان محقق،نتايج نهضت كربلا را عبارت مى‏داند از:

1-پيروزى مساله اسلام و حفظ آن از نابودى‏2-هزيمت امويان از عرصه فكرى مسلمين‏3-شناخت اهل بيت بعنوان نمونه‏هاى پيشوايى امت‏4-تمركز شيعه از بعد اعتقادى بر محور امامت‏5-وحدت صفوف شيعه در جبهه مبارزه‏6-ايجاد حس اجتماعى در مردم‏7-شكوفايى موهبتهاى ادبى و پديد آمدن ادبيات عاشورايى 8-منابر وعظ و ارشاد،به عنوان وسيله آگاهانيدن مردم‏9-تداوم انقلاب بصورت زمينه سازى نهضتهاى پس از عاشورا (7) حادثه كربلا،گشاينده جبهه اعتراض عليه حكومت امويان و سپس عباسيان شد،چه به‏صورت فردى كه روحهاى بزرگ را به عصيان و افشاگرى واداشت،و چه به شكل‏مبارزه‏هاى گروهى و قيامهاى عمومى در شهرى خاص يا منطقه‏اى وسيع. (8)

خون او تفسير اين اسرار كرد ملت‏خوابيده را بيدار كرد (9)

الوداع <- ´ckق فëpha

آداب زيارت

تشرف به ديدار امام معصوم‏«ع‏»چه در حال حيات و چه پس از شهادت و هنگام‏زيارت قبور ائمه‏«ع‏»آدابى دارد كه آن را از ديدارهاى معمولى جدا مى‏كند.رعايت‏طهارت،ادب،متانت، توجه،حضور قلب از جمله اين آداب است. (10)

زيارت قبر سيد الشهدا«ع‏»آداب ويژه‏ترى دارد، از قبيل:نماز خواندن،حاجت‏خواستن،بى آلايش وغمگين و غبار آلود،راه زيارت را پيمودن،پياده رفتن،غسل زيارت كردن،تكبير گفتن، وداع كردن. (11) شهيد ثانى در كتاب‏«دروس‏»،چهارده آداب براى زيارت مى‏شمارد كه‏خلاصه آنها چنين است:

اول:غسل،پيش از ورود به حرم،با طهارت بودن و با لباس تميز و خشوع وارد شدن‏دوم:بر آستانه حرم ايستادن،دعا خواندن و اذن ورود طلبيدن‏سوم:كنار ضريح مطهر ايستادن و خود را به قبر نزديك ساختن‏چهارم:رو به حرم و پشت به قبله ايستادن در حال زيارت،سپس صورت بر قبر نهادن‏سپس به بالاى سر رفتن‏پنجم:زيارتهاى وارده را خواندن و سلام گفتن‏ششم:پس از زيارت،دو ركعت نماز خواندن‏هفتم:پس از نماز،دعا كردن و اجت‏خواستن‏هشتم:كنار ضريح مقدارى قرآن خواندن و ثواب آن را هديه به امام كردن‏نهم: در همه حال،حضور قلب داشتن و استغفار كردن از گناه‏دهم:به نگهبانان و خادمان حرم احسان و احترام كردن‏يازدهم:پس از باز گشت به خانه،دوباره به حرم و زيارت رفتن و در آخرين زيارت،دعاى وداع خواندن‏دوازدهم:پس از زيارت،بهتر از قبل از زيارت بودن‏سيزدهم: بعد از تمام شدن زيارت،زود از حرم بيرون آمدن تا شوق،افزون‏تر شود،وهنگام خروج،عقب عقب بيرون آمدن‏چهاردهم:صدقه دادن به نيازمندان آن شهر و آستانه،بويژه به تنگدستان از دودمان‏رسول خدا احسان كردن. (12) رعايت اين آداب،قرب روحى و معنوى مى‏آورد و سازندگى زيارت را افزون‏مى‏سازد و فلسفه تشريع زيارت نيز،همين بهره‏ورى از معنويات مزارات اولياء خداست. (13)

آداب وعظ و منبر

اهل منبر و وعظ،كه در محافل دينى و مجالس حسينى براى مردم القاى سخن و ايرادموعظه و ذكر مصيبت مى‏كنند،چون با دل و دين مردم سر و كار دارند و شنوندگان، كلامشان را حجت مى‏شمارند،بايد خود به حرفهايشان معتقد و عامل باشند،تا هم سخن‏تاثير كند و هم از وجهه دين و علماى دينى كاسته نشود.

بنا بر اين بر فراز منبر رفتن و به موعظه خلايق يا نشر خلايق پرداختن،كار هر كس‏نيست و صلاحيتها و شرايطى مى‏طلبد.علماى بزرگ كه دلسوز دين بوده‏اند،همواره چه‏كتبى و چه شفاهى به اندرز و رهنمود در اين زمينه‏ها پرداخته‏اند.از جمله مرحوم ميرزاحسين نورى در كتاب ارزنده خود(لؤلؤ و مرجان)به بيان آداب اهل منبر پرداخته و«اخلاص‏»را پله اول منبر و«صدق‏»را پله دوم آن دانسته و نكاتى را هم بعنوان‏«مهالك‏عظيمه روضه خوانان و اهل منبر»دانسته كه بعضى از آنها از اين قرار است:

1-رياكارى و به خاطر دنيا كار كردن‏2-روضه خوانى را وسيله كسب خويش ساختن‏3-آخرت خود را به دنيا،و به دنياى ديگران فروختن‏4-عمل نكردن روضه خوان به گفته‏هايى كه خود نقل مى‏كند5-دروغ بافتن در منبر و رعايت نكردن صدق احاديث و حكايات. (14) شاگرد وى مرحوم محدث قمى در منتهى الآمال،پس از بيانى مبسوط در زشتى دروغ‏در مجالس عزادارى و منبر و مرثيه و استفاده از غنا در نوحه خوانى و رعايت نكردن دقت‏در نقلهاى تاريخى،سخنانى دارد،تحت عنوان‏«نصح و تحذير»و اهل منبر را بر حذرمى‏دارد از مبتلا شدن به:دروغ گفتن و افترا بستن بر خدا و ائمه و علماء،غنا خواندن،اطفال امارد را با الحان فسوق پيش از خود به خوانندگى واداشتن،بى اذن،بلكه با نهى‏صريح به خانه مردم در آمدن و بر منبر رفتن و آزردن حاضرين بر گريه نكردن به كلمات‏بليغه،ترويج باطل در وقت دعا،مدح كسانى كه مستحق مدح نيستند،مغرور كردن‏مجرمين و متجرى نمودن فاسقين،خلط كردن حديثى به حديث ديگر به طور تدليس،تفسير آيات شريفه به آراء كاسده،نقل اخبار به معانى باطله،فتوا دادن با نداشتن اهليت‏آن،متوسل شدن براى زينت دادن كلام و رونق گرفتن مجلس به سخنان كفره و حكايت‏مضحكه و اشعار فجره و فسقه در مطالب منكره و تصحيح كردن اشعار دروغ مراثى رابعنوان زبان حال،ذكر آنچه منافى عصمت و طهارت اهل بيت نبوت است،طول دادن‏سخن به جهت اغراض كثيره فاسده و محروم نمودن حاضرين از اوقات فضيلت نماز وامثال اين مفاسد كه لا تعد و لا تحصى است...و پس از بحثى پيرامون اهل عمل نبودن به‏گفته‏ها و توقعات بى مورد داشتن،اين شعر حافظ را نقل مى‏كند كه:

واعظان كاين جلوه در محراب و منبر مى‏كنند چون به خلوت مى‏روند آن كار ديگر مى‏كنند مشكلى دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مى‏كنند گوئيا باور نمى‏دارند روز داورى كاين همه قلب و دغل در كار داور مى‏كنند (15)

آزادگى

از مهمترين درسهاى نهضت كربلا و از الفباى نخستين فرهنگ عاشورا،آزادگى و حريت‏و تن به ظلم ندادن و اسير ذلت نشدن است.حسين بن على‏«ع‏»فرموده است:«موت فى‏عز خير من حياة فى ذل‏» (16) مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است.نيز در مقابل تسليم و بيعت،فرمود: «لا و الله،لااعطيهم بيدى اعطاء الذليل و لا اقر اقرار العبيد»دست ذلت به شما نمى‏دهم و چون بردگان‏تسليم شما نمى‏شوم.

همچنين در كربلا وقتى آن حضرت را ميان جنگ يا بيعت مخير كردند،فرمود:

«الا و ان الدعى بن الدعى قد ركزني بين اثنتين،بين السلة و الذلة،هيهات منا الذلة...» (17) ناپاك‏ناپاكزاده مرا بين دو چيز،شمشير و ذلت مخير قرار داده است،ذلت از ما بسيار دور است.

بر ما گمان بندگى زور برده‏اند اى مرگ همتى كه نخواهيم اين قيود از آستان همت ما ذلت است دور و اندر كنام غيرت ما نيستش ورود

در نبرد عاشورا نيز در حمله‏هايى كه به صفوف دشمن مى‏كرد،رجز مى‏خواند و مى‏فرمود:

«الموت اولى من ركوب العار و العار اولى من دخول النار» (18)

مرگ،بهتر از ننگ است و ننگ،بهتر از دوزخ!وقتى كه مجروح بر زمين افتاده بود،شنيد كه سپاه دشمن قصد حمله به حرم و خيمه‏گاه او را دارد،بر سرشان فرياد كشيد:«ياشيعة آل ابى سفيان!ان لم تكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى‏دنياكم...» (19)

گر شما را به جهان دينى و آيينى نيست‏لا اقل مردم آزاده به دنيا باشيد

نهضت عاشورا،به همه مظلومان،درس مبارزه و به همه مبارزان،الهام مقاومت وروحيه آزادگى داده است.«درس آزادى به دنيا داد،رفتار حسين!».گاندى،مصلح بزرگ‏هند گفته است:

«من براى مردم هند،چيز تازه‏اى نياوردم.فقط نتيجه‏اى را كه از مطالعات و تحقيقاتم‏در باره تاريخ زندگى قهرمانان كربلا به دست آورده بودم،ارمغان ملت هند كردم.اگر بخواهيم‏هند را نجات دهيم،واجب است همان راهى را بپيماييم كه حسين بن على‏«ع‏»پيمود.» (20)

درس آزادى به دنيا داد رفتار حسين بذر همت در جهان افشاند افكار حسين با قيام خويش بر اهل جهان معلوم كرد تابع اهل ستم گشتن بود عار حسين مرگ با عزت،زعيش در مذلت بهتر است نغمه‏اى مى‏باشد از لعل درربار حسين (21)

آل الله

مقصود از آل الله و خاندان خدا،اهل بيت پيامبر«ص‏»اند.امام حسين‏«ع‏»خود ودودمان پيامبر را آل الله دانسته است،آنجا كه مى‏فرمايد:

«نحن آل الله و ورثة رسوله‏»، (22) در زيارت نيمه رجب امام حسين‏«ع‏»نيز مى‏خوانيم:

«السلام عليكم يا آل الله‏»كه به عنوان زيارت اربعين هم نقل شده است.اين،بخاطرشدت ارتباط و انتساب عترت پيامبر و امام حسين‏«ع‏»با خداوند و دين اوست و گوياخدايى‏اند و از دودمان خدا.تعبير آل الله را جابر بن عبد الله انصارى هنگام حضور بر سرمزار حسين بن على‏«ع‏»در اربعين شهادتش در زيارتى كه خوانده،به كار برده است.

به قريش نيز«آل الله‏»مى‏گفته‏اند،زيرا در خانه توحيد و مسجد الحرام بودند و با خانه‏خدا مرتبط بودند.امام صادق‏«ع‏»مى‏فرمايد:«انما سموا آل الله،لانهم فى بيت الله‏الحرام‏» (23) بويژه كه عظمت قريش با تولد پيامبر اسلام در ميان آنان افزايش يافت و با بعثت‏آن رسول خدا، انتسابشان به خداوند افزون‏تر شد«و عظمت قريش فى العرب و سمواآل الله‏».

آل ابى سفيان

خاندان و دودمان ابو سفيان.ابو سفيان بن حرب،بزرگ طايفه بنى اميه بود.خودش ودودمانش با بنى هاشم و دودمان رسول خدا و با دين اسلام دشمنى داشتند.ابو سفيان درلشكر كشيها بر ضد اسلام شركت داشت.پسرش معاويه،با على و امام حسن‏«ع‏»جنگيد، نوه‏اش يزيد،حسين بن على را در كربلا كشت.نسل ابو سفيان ضد توحيد بودند،از دين‏رو پيامبر فرموده بود:«الخلافة محرمة على آل ابى سفيان‏». (24) اينكه در زيارت عاشورا هم‏خود ابو سفيان و اين دودمان لعن شده‏اند(اللهم العن ابا سفيان،اللهم العن...و آل ابى‏سفيان)به خاطر درگيرى و مبارزه آنان با اساس اسلام است.امام صادق‏«ع‏»نزاع ميان‏اهل بيت پيامبر و آل ابى سفيان را،نزاعى مكتبى و بر سر عقيده مى‏دانست،نه شخصى ومى‏فرمود:«انا و آل ابى سفيان اهل بيتين تعادينا فى الله،قلنا:صدق الله و قالوا:كذب الله‏» (25) نيز،مايه از بين رفتن حكومتشان را دست آلودن به خون حسين‏«ع‏»مى‏دانست:«ان آل‏ابى سفيان قتلوا الحسين بن على صلوات الله عليه فنزع الله ملكهم‏». (26) سيد الشهدا«ع‏»روز عاشورا،سپاه كوفه را كه براى كشتن او آمده بودند،پيروان اين‏دودمان خطاب كرد و چون شنيد به طرف خيمه‏ها حمله آورده‏اند،فرمود:«ويحكم ياشيعة آل ابى سفيان!ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى‏دنياكم...» (27) اگر دين نداريد،آزاده باشيد!آل ابو سفيان همه آنانند كه در طول تاريخ،با حق‏و عدل مبارزه كرده‏اند و براى خاموش ساختن نور خدا كوشيده‏اند،چه در ميدان بدر واحد و صفين و كربلا،چه در هر جاى دنيا و هر زمان ديگر.

آل اميه بنى اميه

آل زياد

از جمله گروهى كه به اسلام ضربه بسيار زده‏اند و در زيارت عاشورا مورد لعنت‏اند،«آل زياد»ند(و العن...آل زياد و آل مروان الى يوم القيامه).نسل ناپاك‏«زياد»،دستشان به‏خون عترت پيامبر آميخته است.عبيد الله بن زياد كه والى كوفه و بصره بود و امام حسين رادر كربلا كشت، فرزند همين زياد است.مادر زياد،سميه نام داشت،از زنان زناكار صاحب‏پرچم.زياد از طريق آميزش نامشروع و زنا توسط غلام سميه به نام‏«عبيد ثقفى‏»به دنياآمد.زياد را زياد بن عبيد مى‏گفتند.از بدعتهاى معاويه،آن بود كه بر خلاف حكم پيامبر،اين زنا زاده را به دودمان بنى اميه ملحق ساخت و از آن پس او را«زياد بن ابى سفيان‏»

مى‏گفتند. (28) اين موضوع كه به‏«مساله استلحاق‏»معروف است،در سال 44 هجرى انجام‏گرفت و مورد اعتراض بسيارى از بزرگان از جمله سيد الشهدا بود كه در نامه‏اش به‏معاويه،اين كار را در رديف كشتن حجر بن عدى و عمرو بن حمق،آورده (29) و او رانكوهش كرده است.پس از انقراض امويان،مردم زياد را به اسم مادرش سميه يا به نام‏پدرى ناشناخته، زياد بن ابيه(زياد،پسر پدرش)مى‏خواندند. (30) امام حسين‏«ع‏»روز عاشورا در يكى از خطبه‏هايش جمله‏«الا و ان الدعى بن‏الدعى...»دارد،كه اشاره به ناپاك زادگى ابن زياد و پدرش زياد است كه هر دو نسبى‏پست و آلوده داشتند و عبيد الله هم از كنيز زنا كارى به نام مرجانه به دنيا آمده بود و به‏«ابن‏مرجانه‏»مشهور بود.حاكميت‏يافتن كسى چون پسر زياد،فاجعه‏اى بود كه عزت وكرامت مسلمين و عرب را نابود كرد.زيد بن ارقم وقتى در كوفه شاهد آن بود كه ابن زيادبر لبهاى سر بريده ابا عبد الله‏«ع‏»مى‏زند،گريه كنان و با اعتراض برخاست و از مجلس‏بيرون آمد و مى‏گفت:اى جماعت عرب!از اين پس برده شده‏ايد.پسر فاطمه را كشته وپسر مرجانه را به امارت پذيرفته‏ايد... (31) در همان ايام،آل زياد بعنوان گروهى فاسد وشيطانى به شمار مى‏رفتند.حتى يكى از شهداى كربلا به نام مالك بن انس مالكى يا انس بن‏حارث كاهلى در رجزى كه در ميدان مى‏خواند،يكى از ابيات آن چنين بود:

آل على شيعة الرحمان آل زياد شيعة الشيطان (32)

آل زياد،طبق روايات،دلهايى مسخ شده،دودمانى ننگين و مورد خشم بودند و روزعاشورا را به خاطر كشته شدن حسين بن على،مبارك دانسته و به شادمانى روزه‏مى‏گرفتند. (33) نيز«آل زياد»نام سلسله‏اى از خلفاست كه از نسل زياد بن ابيه بودند و ازسال 204 تا 409 هجرى بر يمن حكومت كردند.آغاز حكومتشان از زمان هارون الرشيدبود و ماموريتشان سركوبى علويان آن ديار. (34)

آل عبا خامس آل عبا

آل عقيل

جمعى از فرزندان عقيل،چه فرزندان خود او يا نوه‏هايش از شهداى كربلا و حماسه‏آفرينان نهضت‏حسينى بودند كه جان خويش را فداى امام كردند.پيشتر نيز مسلم بن‏عقيل،فداى دين خدا و راه حسين‏«ع‏»شده بود.دو تن از پسران مسلم از شهداى كربلابودند.اين حماسه آفرينان از نسل ابو طالب كه عموزاده خويش،سيد الشهدا«ع‏»را يارى‏كردند عبارتند از:عبد الله بن مسلم،محمد بن مسلم،جعفر بن عقيل،عبد الرحمان بن عقيل،محمد بن عقيل،عبد الله الاكبر،محمد بن ابى سعيد بن عقيل،على بن عقيل و عبد الله بن‏عقيل.اين نه نفر،كه برخى‏شان فقيه و عالمى بزرگ بودند،هر كدام پس از نبردى‏شورانگيز،به شهادت رسيدند. شاعرى شهداى كربلا از نسل على بن ابى طالب را هفت‏شهيد و از نسل عقيل،نه شهيد دانسته و چنين سروده است:

عين جودى بعبرة و عويل و اندبى ان ندبت آل الرسول سبعة كلهم لصلب على قد اصيبوا و تسعة لعقيل (35)

روز عاشورا نيز كه فرزندان عقيل به ميدان مى‏رفتند،اما دعايشان مى‏كرد و كشندگان‏آنان را لعن كرده و آل عقيل را به مقاومت دعوت مى‏كرد و به بهشت مژده مى‏داد:«اللهم‏اقتل قاتل آل عقيل...صبرا آل عقيل ان موعدكم الجنة‏» (36) و به خاطر اين فداكاريها بود كه پس از عاشورا، امام زين العابدين‏«ع‏»به خانواده آنان‏بيشتر عاطفه و لطف نشان مى‏داد و آنان را بر بقيه برترى مى‏داد،وقتى از او در اين باره‏مى‏پرسيدند،مى‏فرمود:من رفتار و عملكردشان را روز عاشورا با ابا عبد الله‏«ع‏»به يادمى‏آورم و دلم به حالشان رقت و عطوفت مى‏يابد.از اين رو،امام سجاد«ع‏»با اموالى كه‏مختار پس از خروج،به آن حضرت داد،خانه‏هايى براى آل عقيل ساخت كه حكومت‏اموى آنها را خراب كرده بود.

از شهداى كربلاست

از شهداى كربلاست.نافع،بزرگوارى دلاور،قارى قرآن،كاتب و از حاملان حديث واز اصحاب امير المؤمنين‏«ع‏»بود و در سه جنگ جمل،صفين و نهروان در ركاب آن‏حضرت بود.وى از شخصيتهاى بارز كوفه بود و پيش از شهادت مسلم بن عقيل،مخفيانه‏از كوفه بيرون آمده به استقبال امام شتافته بود،سپس همراه امام حسين‏«ع‏»به كربلا آمد.دركربلا همراه عباس‏«ع‏»در آوردن آب به خيمه‏ها مشاركت داشت. (1) از جمله كسانى بود كه‏در سخنرانى پرشورى مراتب وفادارى خويش را نسبت به سيد الشهدا ابراز داشت.نافع،نام خود را روى تيرهاى زهرآگين خود مى‏نوشت و همواره با آنها تيراندازى مى‏كرد. (2) روزعاشورا وقتى تيرهايش تمام شد،شمشير كشيد و بر سپاه كوفه تاخت،در حالى كه چنين‏رجز مى‏خواند:

انا الهزبر الجملى دينى على دين على

كوفيان با سنگ و تير،او را مورد ضربه‏هاى خود قرار دادند تا اينكه بازوهايش‏شكست.او را محاصره كرده و زنده دستگير نمودند.شمر او را گرفته نزد عمر سعد برد.

سپس به دست‏شمر به شهادت رسيد.از جمله رجزهاى او چنين بود:

انا الغلام اليمنى الجملى دينى على دين حسين بن على ان اقتل اليوم فهذا املى فذاك رايى و الاقى عملى (3)

بعضى نيز او را هلال بن نافع گفته‏اند.

نامه

هميشه يكى از سندهاى قابل اعتماد و رسمى‏«نامه‏»بوده است.مكاتبات ادارى،رسمى و سياسى و عزل و نصبها و فرمانها و درخواستها به صورت نامه(و اصطلاحاكتاب)در نهضت كربلا و قبل و بعد از عاشورا هم به چشم مى‏خورد. (4) چه نامه‏هايى كه‏سيد الشهدا«ع‏»به معاويه نوشت و نسبت به كشتن حجر بن عدى و يارانش اعتراض كرد،وچه آنچه به علما نگاشت و چه آنچه در جريان نهضت عاشورا،به بستگان خود و كوفيان،بصريان،ياران و نمايندگان خويش نوشت،حتى آنچه كه به صورت وصيتنامه كتبى آن‏حضرت به محمد حنفيه ثبت است(لم اخرج اشرا...)از اين دست است.نامه‏هايى را هم‏بزرگان شيعه و هواداران آن امام،از بصره و بويژه كوفه به آن حضرت نوشتند و او را به‏آمدن به آن پايگاه شيعى دعوت كردند و قول هر گونه مساعدت و يارى دادند.سيد الشهدانيز در پى آن دعوتنامه‏ها،نماينده خويش،مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد،باز همراه وى‏نامه‏اى به شيعيان نوشت. (5) نامه‏هايى كه در مدت اقامت امام حسين‏«ع‏»در مكه،از كوفه براى آن حضرت‏فرستادند و دعوت به كوفه كردند،بسيار بود.تا حدود 12 هزار نامه و بيشتر هم گفته‏اند.

نامه‏ها برخى بصورت فردى بود،برخى بصورت گروهى و با امضاهاى بيشمار.نامه‏هاى‏سيد الشهدا«ع‏»به آنان نيز اغلب،پاسخ به آن دعوتها يا فراخوانى به يارى و مبارزه بود ومحتواى دعوت عاشورايى امام را در برداشت.علت آنكه نامه‏هاى دعوت،اغلب از كوفه‏بود،آن بود كه كوفيان دل خوشى از معاويه نداشتند و هوادار اهل بيت بودند.پس از مرگ‏او،تصميم به خلع يزيد از خلافت و مبارزه با او گرفتند.نامه‏هايشان هم در پى همين‏هدف و با مضمونى انتقادآميز از حكومت امويان و اعلام هوادارى نسبت به‏سيد الشهدا«ع‏»و دعوت به آمدن و قبول رهبرى و قول نصرت و يارى و چشم به راه مقدم‏او بودن بود.نامه‏هايى هم ميان امام و برخى از شيعيان در بصره رد و بدل شد.آخرين‏نامه‏اى كه از كوفيان به دست امام رسيد،اين متن را داشت:«عجل للقدوم يابن رسول الله،فان لك بالكوفة ماة الف سيف فلا تتاخر» (6) اى پسر پيامبر!هر چه زودتر بيا!در كوفه‏صد هزار شمشير در اختيار توست،دير مكن!در مسير راه كوفه،وقتى سپاه حر،راه را برامام گرفت،حضرت به انبوه نامه‏هاى دعوت استناد كرد و حر از آنها اظهار بى اطلاعى‏مى‏كرد.روز عاشورا هم امام در يكى از خطبه‏هاى اتمام حجت‏خويش، كسانى همچون‏شبث بن ربعى،حجار بن ابجر،قيس بن اشعث،يزيد بن حارث و...را مخاطب قرار داردكه...مگر به من ننوشتيد كه ميوه‏ها رسيده و همه جا سرسبز است و آماده،زود بشتاب و به‏سوى سپاهى سازمان يافته بيا؟... (7)

نبرد تن به تن

از سنتهاى جنگ در عرب،آن بود كه ابتدا دو هماورد و حريف،از دو جبهه به ميدان‏مى‏آمدند، خود را معرفى كرده،رجز مى‏خواندند و به نبرد مى‏پرداختند.گاهى هم نبردهاى‏تن به تن، تكليف جنگ را روشن مى‏ساخت.پس از چند نفر كه به ميدان هم مى‏آمدند،حمله عمومى آغاز مى‏شد. (8) مبارزه،همان به صحنه آمدن افراد در نبرد تن به تن بود.چنين‏هماوردى در عاشورا،تا ظهر ادامه يافت.گاهى كه سپاه كوفه ضعف هماورد جبهه خويش‏را احساس مى‏كردند،بشكل گروهى به رزمنده جبهه حسينى مى‏تاختند و او را شهيدمى‏كردند.شهداى كربلا،برخى در جنگ تن به تن شهيد شدند و جمعى هم در حمله‏عمومى سپاه كوفه كه در اوايل درگيرى به اردوگاه امام تاختند،به شهادت رسيدند.

نخل،نخل گردانى

نخل،درخت‏خرماست،اما در اصطلاح مراسم سوگوارى محرم،به وسيله‏اى بزرگ واتاقكى تابوت مانند گفته مى‏شود كه با پوشش سياه و انواع شالهاى رنگارنگ و آيينه وچراغ... مى‏آرايند و بعنوان سمبل تابوت سيد الشهدا«ع‏»در روز عاشورا در حسينيه‏ها وتكيه‏ها آن را بلند مى‏كنند و به محل اجراى تعزيه مى‏برند.«فلسفه آن چنين است كه:اگرچه در كربلا نبوديم و جسم پاره پاره شهدا بر زمين ماند،امروز سمبل جنازه آن عزيزان رابا تشريفات و آذين‏بندى و با احترام تشييع مى‏كنيم.و با چندين بار گرداندن در كوچه‏ها ومحله‏ها با نداى يا محمد،يا فاطمه،يا على،يا حسن،و يا حسين،آن را با احترام بر زمين‏مى‏گذارند.» (9) نخل بندى، نخل آرايى،نخل گردانى از اصطلاحات اين سنت مذهبى است‏و در هند،رواج بيشترى دارد. عموما مردم شهرها براى نخل،قداست‏خاصى قائلند و بلندكردن آن را طى مراسم سنتى ويژه‏اى انجام مى‏دهند.نخلها اغلب سنگين است و حمل ونقل آن را عده‏اى مردان قوى عهده‏دار مى‏شوند.«نخل آرا»به كسى گويند كه نخل محرم رامى‏آرايد،نخل محرم،نخل عزا، نخل تابوت،نخل ماتم نيز گفته مى‏شود.

نخيله

نام پادگان نظامى در بيرون كوفه.در زمان على‏«ع‏»بسيج نيروهاى رزمى براى جنگ درآنجا صورت مى‏گرفت.در آنجا با خوارج جنگيد و براى سپاه خويش در جنگ با معاويه‏سخنرانى كرد.براى مقابله با سيد الشهدا«ع‏»نيز،ابن زياد نيروهاى خود را آنجا مستقر كرده‏بود و عمر سعد را با چهار هزار نفر از آنجا به كربلا براى جنگ با آن حضرت فرستاد. (10) امروز اين محل به‏«عباسيات‏»معروف است. (11)

نذر

نذر،التزام به انجام يا ترك عملى به نحو خاص بخاطر خداست كه با صيغه خاصى‏منعقد مى‏شود،مثل‏«لله على...»و انجام آنچه كه نذر شده واجب است و تخلف از آن‏گناه است و كفاره دارد. (12) علاقه‏مندان به اهل بيت و امام حسين‏«ع‏»گاهى انجام برخى ازامور را نذر مى‏كردند تا ملزم شوند آن را ادا كنند،از قبيل:نذر زيارت امام حسين‏«ع‏»،عزادارى براى آن حضرت، برپايى مجالس و تعزيه و ذكر مصيبت،اهداى وسيله يا پولى‏براى حرم يا زوار،اطعام،شركت در دستجات زنجيرزنى و عزادارى،ساختن تكيه ياحسينيه و...اينگونه نذرها بطور طبيعى تامين كننده بخشى از هزينه‏هاى احياى عاشورا وترويج‏خط اهل بيت‏«ع‏»است و به كمكهاى مالى و جنسى يا انجام خدمات مربوط به‏سيد الشهدا«ع‏»جنبه معنوى و قداست مى‏بخشد و افراد با افتخار به چنين كارهايى اقدام‏مى‏كنند.در ميان مردم،سنتهايى همچون آش نذرى،سفره نذرى،گوسفند نذرى،شله‏زرد،ترحلوا و...متداول است كه اغلب با نذر،بر خود واجب مى‏سازند و در كنار آن‏مرثيه‏خوانى انجام مى‏گيرد و اين اطعامها به ياد اهل بيت است.

نسخه

كتاب،نوشته،آنچه از روى نوشته‏اى باز نوشته شود.از اصطلاحات شبيه‏خوانى است،متنى كه تعزيه‏گردان،براى اجراى تعزيه‏اى گرد آورده يا مى‏نگارد و پيش از آغاز تعزيه‏ميان شبيه‏خوانها پخش مى‏كند.تعزيه‏نامه هم به آن گفته مى‏شود.شعر تعزيه نامه‏ها اغلب‏به صورت اشعار عاميانه است.» (13)

نعش

پيكر بى‏روح،جسد.به معنى تابوت هم آمده است.در كربلا امام حسين‏«ع‏»بر سرنعش شهدا حاضر مى‏شد.اهل بيت امام حسين‏«ع‏»،پس از عاشورا كنار نعش شهيدان‏آمدند و گريه و عزادارى كردند.در مراسم تعزيه و شبيه‏خوانى هم كه اشخاص،نقشهاى‏مختلفى به عهده مى‏گيرند،برخى هم در نقش‏«نعش‏»در ميدان بر زمين مى‏افتند و تداعى‏كننده اجساد شهداى كربلا مى‏گردند.كسى كه در تعزيه،نقش بى‏اهميت و بى‏سخنى را به‏عهده دارد. (14) در تعزيه‏ها،نعش را همراه با پيكانهاى خون‏آلود و شمشيرهاى شكسته وسنانها كه بر روى نعشها دوخته يا جاسازى شده بود نشان مى‏دادند كه يادآور وضع طبيعى‏كشته‏هاى ميدان باشد،يا همراه با پرندگان و كبوترانى با شهپر خونين بر نعش شهيدان،كه‏سمبل رساندن خبر شهادت به مدينه بود.

نعمان بن بشير

وى در ايامى كه مسلم بن عقيل،به نمايندگى از سوى سيد الشهدا به كوفه آمده و به نفع‏آن حضرت بيعت مى‏گرفت،والى كوفه بود،پيشتر ساكن شام شده بود.از قبيله خزرج و ازانصار بود.مادر او عمره دختر رواحه(خواهر عبد الله بن رواحه)نام داشت.نعمان قبلا ازسوى معاويه ولايت كوفه را بر عهده داشت،يزيد هم او را در همان منصب ابقاء كرد. (15) وى خطيب و شاعر بود.در جنگ صفين از سپاه معاويه به شمار مى‏آمد.سپس قاضى‏دمشق شد.آنگاه از سوى معاويه به ولايت‏يمن گماشته شد.از آن پس 9 ماه هم والى كوفه گشت. (16) نهضت مسلم بن عقيل و هوادارانش در كوفه چون اوج و قدرت گرفت،عبد الله بن‏مسلم كه از هواداران بنى اميه بود،نسبت به سهل انگارى نعمان در قضيه مسلم بن عقيل‏انتقاد كرد و گزارش به يزيد داد و درخواست كرد كه براى كوفه مرد مقتدرترى بفرستد.

يزيد هم به پيشنهاد مشاور مسيحى خود«سرجون‏»عبيد الله بن زياد را به ولايت كوفه‏منصوب كرد و به وى فرمان سختگيرى و شدت عمل داد،و بدين صورت،نعمان بن بشيراز كوفه عزل شد.تا دوران حكومت مروان بن حكم نيز زنده بود و والى حمص گشت ولى‏بعلت بروز اغتشاشاتى كه به فتنه ابن زبير معروف است،اهل حمص او را پذيرا نشدند، ازآنجا گريخت،مردم تعقيبش كرده او را كشتند.اين حادثه در سال 65 هجرى بود. (17) وى درآن هنگام 64 سال داشت. (18)

نعمان بن عمرو راسبى

از شهداى كربلاست،از قبيله ازد،كه در حمله اول شهيد شد.وى اهل كوفه و ازاصحاب امير المؤمنين‏«ع‏»بود.او برادرش حلاس(كه رئيس نيروهاى انتظامى حضرت‏على در كوفه بود) (19)

نعيم بن عجلان انصارى

همراه نيروهاى عمر سعد به كربلا آمدند،ولى شبانه به ياران حسين‏«ع‏» پيوستند.

از شهداى كربلاست.نعيم از طايفه خزرج بود و دو برادرش از ياران على‏«ع‏»ومدافعان آن حضرت در صفين بودند.او از كوفه حركت كرد و در كربلا خود را به‏حسين‏«ع‏»ملحق ساخت و روز عاشورا در حمله نخست‏شهيد شد. (20) نام او در زيارت‏ناحيه مقدسه و زيارت رجبيه آمده است. (21)

نفس المهموم

نام كتاب شيخ عباس قمى در مقتل سيد الشهدا«ع‏»است كه بر گرفته از حديث امام‏صادق‏«ع‏»است كه فرمود:«نفس المهموم لظلمنا تسبيح و همه لنا عبادة و كتمان سرنا جهادفى سبيل الله‏» (22) نفس كسى كه به خاطر مظلوميت ما اندوهگين شود تسبيح است، اندوه برما عبادت است و كتمان و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست.امام صادق‏«ع‏»سپس‏فرمود:واجب است كه اين حديث با طلا نوشته شود.چون كتاب محدث قمى يادآورمصيبتهاى اهل بيت است،اين نام را براى كتابش برگزيده است،به فارسى هم ترجمه شده است.

نقره

نام سرزمينى در راه مكه،داراى بركه و چاههاى آب و قلعه،كه سر چند راهى قرارداشته است. امام حسين‏«ع‏»در اين منزل فرود آمده است.به آنجا«معدن النقره‏»هم گفته‏شده است. (23)

نقش

برنامه خاصى را كه هر يك از افراد شركت كننده در تعزيه و تآتر و فيلم بر عهده‏مى‏گيرند.در شبيه‏خوانيها،كسى در نقش امام حسين،و ديگرى در نقش شمر،عمر سعد،حر و...اجراى برنامه مى‏كند.

نقش نگين حسين‏«ع‏»

ائمه‏«ع‏»هر كدام شعار و جمله‏اى را بر نگين انگشتر خود حك مى‏كردند و نشان دهنده‏روح و فكر خاص آن امام بود.نقش نگين انگشتر سيد الشهدا«ع‏»عبارت بود از«ان الله‏بالغ امره‏»و به نقلى دو انگشتر داشت.بر نگين يكى‏«لا اله الا الله،عدة للقاء الله‏»و برديگرى‏«ان الله بالغ امره‏»بود. (24) هر دو تعبير،گوياى روح شهادت طلب آن حضرت ومقام رضا و تسليم او به ديدار خدا و پروردگار است.روايت است كه در دست امام‏صادق‏«ع‏»انگشتر جدش حسين بن على‏«ع‏»بود و بر نگين آن نوشته بود:«لا اله الا الله عدة‏للقاء الله‏» (25) و اين نيز كه توحيد،سرمايه لقاى الهى است،نشان دهنده روح خداجويى و شهادت طلبى اوست.

نقض مقررات جنگى

عملكرد سپاه كوفه در حادثه كربلا با اصحاب و اهل بيت امام حسين‏«ع‏»،از اصول وقواعد جنگى تجاوز كرد.نمونه‏هايى از اين نقضها از اين قرار است:

1-حمله عمومى به يك نفر:بر خلاف مقررات نبردهاى تن به تن و رفتن يك هماوردبه ميدان يك مبارز،در كربلا گاهى دسته جمعى به يكى از ياران حسين‏«ع‏»حمله مى‏شد،مثل عابس كه بر او تاختند يا دستور سنگباران او صادر شد.

2-تعرض مسلحانه به زن و كودك:زنان و كودكان در جنگها مصونيت دارند،ولى دركربلا،به دستور شمر،خيمه‏ها را بر سر زنان و كودكان بى‏پناه سوزاندند و به خيمه‏نشينان‏بى‏دفاع تاختند و آنان را آواره صحرا كردند.

3-اسير گرفتن زن مسلمان:زن مسلمان را نمى‏توان اسير گرفت.على‏«ع‏»هم در جنگ‏صفين اسير نگرفت،اما سپاه يزيد،بازماندگان اصحاب و اهل بيت امام حسين‏«ع‏»را(زينب،ام كلثوم، سكينه و...)به اسارت گرفته به كوفه و شام بردند.در دربار شام هم يكى‏از شاميان از يزيد مى‏خواست كه فاطمه،دختر سيد الشهدا را بعنوان كنيز به او ببخشد،كه‏مورد اعتراض زينب قرار گرفت.

4-غارت:پس از شهادت امام،به خيمه‏ها تاختند و هر چه يافتند به غنيمت و غارت‏گرفتند، حتى روپوش زنان و جامه سيد الشهدا و گوشواره دختركان را. (26) اينها همه افزون براصل ماجرا و كشتن فرزند پيامبر و منادى حق و عدالت بود،كه آن نه تنها نقض مقررات‏جنگ،بلكه نقض اسلام و قرآن بود.به همين جهت،اين ننگ و نفرت و نفرين از آل اميه ويزيديان،تا قيامت بر آن سنگدلان ماند.آنچه از كوفيان و يزيديان در اين حادثه ديده شد،همه تخطى از اصول انسانى و اسلامى بود،برخى هم بى‏سابقه و شگفت بود و براى‏ارعاب ديگران به آن گونه سركوب شديد پرداختند و مخالفان را گردن زدند و شهدا رالگدكوب سم اسبان ساختند.عبد الله بن بقطر را در كوفه،از بالاى قصر پايين انداختند وهنوز رمقى در بدن داشت كه سرش را بريدند.قيس بن مسهر را از بالاى دار الاماره به‏پايين انداختند و متلاشى شد و جان داد.مسلم بن عقيل را نيز بالاى قصر برده،گردن زدند،سپس بدن او را پايين انداختند.هانى بن عروه را نيز دست بسته در بازار گردن زدند،سپس‏پاهايش را بسته و پيكرش را در بازار كشيدند. (27) نيز آوردن انبوه آن سپاه عظيم براى كشتن‏جمعى محدود،استفاده از شيوه آب بستن به روى سپاه و تشنه نگهداشتن آنان،سرهاى‏شخصيتهاى بارز را از تن جدا كردن و شهر به شهر گرداندن،همه از شيوه‏هاى زشتى بودكه در حادثه كربلا انجام گرفت و مقررات جنگى و اصول اخلاقى و انسانى نقض شد.

نماز

پايه دين بر نماز استوار است.جهادهاى پيامبر و نبردهاى على‏«ع‏»و نهضت‏حسينى،همه براى‏«اقامه نماز»و ايجاد و تقويت رابطه بندگى ميان خالق و مخلوق است.درنهضت عاشورا، نماز جايگاه مهمى دارد.در برخورد كاروان حسينى با سپاه حر در مسيركوفه،وقت نماز كه مى‏رسد،اذان گفته مى‏شود،نماز جماعت برگزار مى‏گردد و سپاه حرنيز به سيد الشهدا«ع‏»اقتدا مى‏كنند.پيش از شب عاشورا كه سپاه عمر سعد به طرف‏خيمه‏گاه امام مى‏تازند،حضرت برادرش عباس را مى‏فرستد تا با آنان گفتگو كند و شب رامهلت بخواهد تا به نماز و عبادت بگذرانند«ارجع اليهم فان استطعت ان تؤخرهم الى غداة‏لعلنا نصلى لربنا هذه الليلة و ندعوه و نستغفره،فهو يعلم انى احب الصلوة و تلاوة كتابه وكثرة الدعاء و الاستغفار». (28) در همان وقت نيز حبيب بن مظاهر به سپاه دشمن خطاب كردكه چرا مى‏خواهيد با گروهى بجنگيد كه سحرخيزان و شب زنده‏داران و اهل عبادتند؟ (29) خصلت‏ياران شهيد او،روح معنوى و حال عبادت و نيايش و نماز بود و شب عاشورا،زمزمه نماز و نيايش آنان در خيمه‏هايشان پيچيده بود.به گفته مورخان‏«لهم دوى كدوى‏النحل و هم ما بين راكع و ساجد و قارى‏ء للقرآن‏» (30) همه شب را به نماز مشغول بودند.به نقل‏تاريخ ابن اثير:شب كه شد،تمام شب را به نماز و استغفار و تضرع و دعا پرداختند.صبح‏عاشورا نيز،حسين بن على‏«ع‏»پس از نماز صبح با ياران،نفرات خود را سازماندهى كرد. (31) ظهر عاشورا،ابو ثمامه صائدى،وقت نماز را به ياد حضرت آورد.حضرت نيز او را دعاكرد كه:خداوند تو را از نمازگزاران ذاكر قرار دهد. آنگاه به اتفاق جماعتى به نماز ايستادندو نماز خوف خواندند. (32) سعيد بن عبد الله نيز از ياران او بود كه هنگام نماز،جلوى امام‏ايستاد و بدن خويش را سپر تيرهاى بلا ساخت و با پايان يافتن نماز امام،او بر زمين افتاد وشهيد نماز گشت. (33) حسين و يارانش همه كشته راه نماز شدند.از اين رو در زيارتنامه امام‏خطاب به او مى‏گوييم:«اشهد انك قد اقمت الصلاة و آتيت الزكاة و آمرت بالمعروف‏و نهيت عن المنكر»(زيارت وارث).

آنچه به جهاد،ارزش مى‏دهد،آميختگى آن با نماز است.عاشورا تلاقى عرفان وحماسه بود و نهضت كربلا براى احياى سنتهاى دينى و فرايض الهى از جمله نمازبود.شيعه او نيز بايد اهل نماز و خشوع باشد و از ديندارى تنها عزادارى را نشناسد.

حتى معتقدان و اميدواران به شفاعت‏حسين‏«ع‏»نيز بايد اهل نماز باشند.چون‏شفاعت بى‏نمازان نخواهد رسيد.دريغ و افسوس از كار آنان كه در ايام سوگوارى‏به عزادارى و سينه‏زنى و نوحه‏خوانى و دسته و هيات مى‏روند،اما نسبت به‏نمازهاى واجب بى‏اعتنايند.

نواويس

نام محلى است كه در خطبه امام حسين‏«ع‏»هنگام خروج از مكه به سوى عراق آمده‏است. خطبه‏«خط الموت‏»اشاره دارد كه پيكرش در منطقه‏اى بين نواويس و كربلا پاره‏پاره خواهد شد:«كانى باوصالى تقطعها عسلان الفلوات،بين النواويس و كربلا...» (34) معناى‏ناووس، گورستان مسيحيان و نيز تابوت سنگى است كه جسد مرده را در آن مى‏گذارند. (35) در اينجا مقصود،روستاى خرابى است كه قبلا مسيحى‏نشين و در نزديكى كربلا واقع‏بوده است.

نوحه

بيان مصيبت،گريه كردن با آواز،آواز ماتم،شيون و زارى،مويه‏گرى،زارى بر مرده،شعرى كه در ماتم و سوگوارى با صوت حزين و ناله و زارى خوانند،اعم از سوگوارى‏براى كسى كه تازه مرده، يا براى امامان شيعه. (36) تركيبات ديگر آن عبارت است از:نوحه‏آراستن،نوحه ساختن،نوحه سرودن،نوحه‏خوانى.نوحه‏گرى بر مرده،رسم جاهليت‏بوده است و كارى مكروه است، (37) مگر براى معصومين‏«ع‏»كه نوحه و گريه بر آنان از شعائرمهم و از عوامل نشر فضيلتها و احياى ياد اسوه‏هاى كمال است و خود امامان برسيد الشهدا«ع‏»مى‏گريستند و امر به نوحه‏خوانى مى‏كردند.بر جعفر طيار و حمزه‏سيد الشهدا نوحه‏خوانى شد.آنچه كه از كراهت نوحه و ناپسند بودن شغل نوحه‏گرى وزشت بودن اجرت نوحه‏گر در روايات ياد شده،ناظر به نوحه‏گريهاى جاهلى است كه‏آميخته به باطل و گاهى حرام بود. (38) در فرهنگ عزادارى براى امام حسين،نوحه به نوعى خاص از شعر مرثيه مى‏گويند كه‏در مجالس به صورت جمعى اجرا مى‏شود.«اشعار نوحه را براى سينه زدن مى‏ساختند،يكى نوحه مى‏خواند و ديگران به نوا و آهنگ و وزن اشعار نوحه‏خوان سينه مى‏زدند.ولى‏اشعار مرثيه را با آهنگ در مجالس سوگوارى براى به گريه افكندن و اظهار تاسف‏شنوندگان بر قتل شهداى كربلا مى‏خواندند و عنوان روضه نداشت.»، (39) «...از معروفترين‏شعراى عصر قاجار كه مرثيه و نوحه ساخته‏اند، مى‏توان يغماى جندقى و وصال شيرازى‏را نام برد». (40) اين شيوه در بين عربها هم متداول است و سبك مرثيه سرايى و نوحه‏خوانى‏بر سالار شهيدان مخصوص است.با توجه به گستردگى اين مراسم و رواج آن در طول‏سال،حتى در سوگ امامان ديگر،ضرورت دارد كه سروده‏هاى ناب و نوحه‏هاى صحيح ودور از تحريفها و دروغها پديد آيد و فرهنگ عاشورا در قالب نوحه نيز ترويج گردد ونوحه خوانان نيز،بيش از هدف قرار دادن گريه،نشر فضيلتهاى اهل بيت را هدف قرار دهند. (41)

نوحه جن مرثيه جن

نوحه‏خوان

كسى كه در ايام سوگوارى امامان براى دسته‏هاى سينه‏زن يا زنجير زن،اشعار مصيبت‏و نوحه و مرثيه را با آهنگ مخصوص مى‏خواند و عزاداران به آهنگ او سينه و زنجير مى‏زنند. (42)

نوحه‏سرا

محل نوحه،عزاخانه،ماتمكده،ماتم‏سرا،غمكده. (43) همچنين به كسى كه اشعار نوحه ومرثيه مى‏سرايد«نوحه سرا»گويند،يعنى سراينده نوحه.

نهر علقمه

نهر علقمه يا علقمى،نهرى بوده كه از فرات منشعب شده و آب زلال آن را به منطقه‏كربلا و سرزمينهاى اطراف آن مى‏رسانده است.نسبت علقمى به شخص است،جدمؤيد الدين علقمى وزير،حفر كننده آن نهر بوده است. (44) در مرثيه‏ها،شهادت عباس بن‏على‏«ع‏»را كنار نهر علقمه ياد مى‏كنند(كنار نهر علقمه،افتاد دست عباس).

نهضت توابين توابين

نهضتهاى پس از عاشورا آثار و نتايج نهضت عاشورا

نهضت‏يا شورش؟

حركت امام حسين‏«ع‏»كه بصورت امتناع از بيعت با يزيد و هجرت به مكه و از آنجا به‏كربلا بود،حركتى الهام گرفته از قرآن و سنت پيامبر«ص‏»و بر اساس عمل به تكليف دربرابر حكومت جور و ولايت فسق و براى مبارزه با بدعتها و مقابله با اعاده جاهليت بود(-اهداف نهضت عاشورا).اين از مجموعه سخنان و خطبه‏هاى آن حضرت و ماهيت‏قيام وى و عملكرد امويان روشن است و چون مبتنى بر اصل‏«ولايت صالحان‏»و فلسفه‏سياسى ناب اسلام بود و آن حضرت،صرفا براى قيام به وظايف امامت و نهى از منكر واحياى سيره پيامبر«ص‏»دست به آن حركت زد،حركت او يك‏«نهضت مكتبى‏»تلقى‏مى‏شود.اما هواداران بنى اميه،چه در آن زمان و چه قرنهاى بعد و حتى عصر حاضر،كوشيده‏اند كه حركت آن حضرت را نوعى شورش،آشوب، فتنه‏انگيزى،ايجاد تفرقه درامت و تمرد از خلافت معرفى كنند و در كشتن او،حق را به جانب يزيد بدهند كه يك‏شورشگر بر ضد خلافت مركزى را كشته است.در اين مورد،به احاديثى هم استنادمى‏كنند كه رسول خدا«ص‏»به كشتن كسى كه يكپارچگى امت را به هم زند فرمان داده‏است و مى‏گويند:«قتل الحسين بسيف جده‏».در حالى كه حديث،بر فرض صحت‏مخصوص جايى است كه حكومتى اسلامى و حاكمى متعهد و عادل باشد و كسى ياكسانى بخواهند بر ضد آن آشوب و فتنه‏گرى كنند.اما نه حكومت امويان مشروع بود، نه‏بيعت مردم آزادانه و به اختيار بود،نه حكام،به دين و عدل رفتار مى‏كردند و نه از ارتكاب‏فسق و فجور و محرمات پروا داشتند و نه مال و جان و نواميس مسلمانان پاك،از تعرض وستم يزيد و عمال او مصون بود.بنابر اين جهاد بر ضد چنين حكومتى،تكليف دينى امام‏حسين‏«ع‏»بود.

گر چه امام مى‏دانست كه در آن شرايط،به پيروزى نظامى سريع دست نمى‏يابد،اما بازچنان نبود كه بى‏فكر و برنامه و بدون نقشه خود را به كشتن دهد.نتايج مقطعى و درازمدت آن حركت‏خونين در آگاهانيدن مردم و افشاى چهره ظلم و ايجاد انگيزه مبارزه درمردم و حفظ دين از نابودى و بالاتر از همه‏«عمل به وظيفه‏»آن حضرت را به قيام واداشت‏و اينها براى آن امام،«فتح‏»به شمار مى‏رفت،هر چند خون خود و يارانش در اين راه،ريخته مى‏شد.چون مى‏دانست كه به هر تقدير او را خواهند كشت،براى نحوه شهادت‏برنامه ريزى كرد تا به مؤثرترين صورت و الهام بخش‏ترين شكل در آيد.در واقع،سلاح‏او«شهادت‏»بود و در استراتژى او«خون‏»،بر«شمشير»پيروز شد.

نى،نيزه

نى،گياهى آبى و داراى ساقه ميان كاواك و راست.ساقه آن ميان تهى و به ضخامت‏انگشتى يا بيش از آن است و رنگ آن غالبا زرد است...و هر لوله مانندى كه ميان تهى‏باشد،مزمار،ناى. نيزه سلاحى معروف كه چوبى باريك است و استوانه‏اى شكل،مانند نى‏كه در سر آن پيكانى نصب كرده‏اند،به عربى رمح گويند.به معناى پرچم و رايت هم آمده‏است. (45) در عاشورا،هم به عنوان سلاح جنگ به كار گرفته مى‏شد،هم سر شهدا را بر نوك‏نيزه‏ها كردند و به دربار بردند و در شهرها گرداندند.به قول محتشم:

روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار خورشيد سر برهنه برآمد زكوهسار

در كاربرد ادبى،نى به جاى نيزه هم به كار مى‏رود.به گفته جودى:

اى رفته سرت بر نى،وى مانده تنت تنها ماندى تو و بنهاديم ما سر به بيابانها

نيز نوعى قرينه سازى ادبى ميان نى و نينوا به كار مى‏رود.به گفته فريد:

سر نى در نينوا مى‏ماند اگر زينب نبود كربلا در كربلا مى‏ماند اگر زينب نبود

نينوا

شهادتگاه امام حسين‏«ع‏».نام منطقه‏اى در كوفه و شرق دجله و شرق كربلا،ازروستاهاى منطقه طف.«نينوا يك سرى تپه‏هاى باستانى است كه كشيده شده و تا مصب‏نهر علقمه امتداد مى‏يابد.قريه‏«يونس بن متى‏»است و آن حضرت از ميان مردم اين منطقه‏بيرون آمده است (46) .نينوا امروز به‏«باب طويرج‏»معروف است كه در شرق كربلا قرار گرفته‏است.» (47) «ناحيه‏اى در سواد كوفه كه كربلا از آن ناحيه است.نام قصبه موصل و نام شهرى‏كه يونس عليه السلام به آنجا جهت دعوت كردن مردم آن شهر رفته بود.» (48) وقتى حسين بن‏على‏«ع‏»به اين منطقه رسيد به سوارى برخورد كه نامه ابن زياد را براى حر آورده بود.

مضمون نامه اين بود:حسين را محاصره كن و در سرزمين بى‏آب و علفى فرود آر.كمى‏پيشتر رفتند تا به زمين كربلا رسيدند و فرود آمدند. (49) در ادبيات عاشورا،نسبت به نى و نينوا نيز تعابير عاطفى و عرفانى فراوانى ساخته و به‏كار برده‏اند و صحراى كربلا را پر از نواى حقجويى و حقگويى دانسته‏اند.

از آن آتش كه نمرود زمان در جان ابراهيميان افكندبه دشت‏«نينوا»،ناى حقيقت از«نوا»افتاد.

ولى...مرغ شباهنگ حقيقت،از نواى ناله‏«حق،حق‏»نمى‏افتد.

ياد حسين،هنگام آب نوشيدن

سوزناكترين ناله برخاسته از ژرفاى جان،كه شيعه كربلايى با آن ندا،سيد الشهدا راصدا مى‏زند،ندايى كه قلبهاى عاشق حسين‏«ع‏»را به هم متصل مى‏كند و حسينيان را زيرخيمه‏«ذكر»گرد مى‏آورد.شعارى كه بر پرچم عزاداران محرم،بر پيشانى رزمندگان اسلام،بر لبهاى نوحه سرايان عاشورا مى‏درخشد و مى‏شكفد.نداى شوق آميزى كه صحابى‏بزرگوار، جابر بن عبد الله انصارى،وقتى همراه عطيه بر سر تربت‏حسين‏«ع‏»آمد و بيهوش‏شد،چون عطيه آب به صورتش پاشيد و به هوش آمد،سه بار گفت:«يا حسين!يا حسين!

يا حسين!»آنگاه گفت:«احبيب لا يجيب حبيبه؟»و سپس به زيارت ابا عبد الله عليه السلام‏پرداخت.

ياد حسين،هنگام آب نوشيدن

شهادت تشنه كامانه امام حسين‏«ع‏»،چنان داغ و غم سنگينى بر دلها نهاده است كه‏مى‏سزد با ديدن هر نهر و چشمه و با نوشيدن هر آب و شربت گوارا،از لبهاى عطشان آن‏حضرت،ياد شود، چرا كه آب،ياد آور آن عاشوراى عطش ريز و آن كامهاى تشنه‏عاشورائيان شهيد است.امام صادق‏«ع‏»فرمود:«من هرگز آب سرد ننوشيدم مگر آنكه‏حسين بن على را به ياد مى‏آوردم‏»و نيز فرمود:«ما من عبد شرب الماء فذكر الحسين و لعن‏قاتله الا كتب له ماة الف حسنة و حط عنه ماة الف سيئة‏» (1) هر كه آب بنوشد و حسين‏«ع‏»را يادكند و قاتل او را لعن نمايد،براى او هزار حسنه نوشته مى‏شود و هزار گناه از او محومى‏گردد.از اين رو،شيعه،هنگام نوشيدن آب، بر حسين بن على سلام مى‏دهد و مى‏گويد:

سلام بر لب تشنه‏ات،يا حسين،سلام الله على الحسين و اصحابه.نيز در سقاخانه‏ها ومنبعهاى آب خنك،در تابستان و در ايام محرم،مى‏نويسند:«آبى بنوش و لعنت‏حق بريزيد كن‏»يا«بنوش به ياد لبهاى تشنه حسين‏».از زبان خود سيد الشهدا هم نقل شده كه‏فرمود:

شيعتى ما ان شربتم عذب ماء فاذكرونى او سمعتم بغريب او شهيد فاندبونى (2)

امام سجاد«ع‏»نيز سالهاى سال،از شهادت پدر با لب تشنه ياد مى‏كرد و مى‏گريست وهر گاه هنگام افطار غذا مى‏آوردند يا نگاهش به آب مى‏افتاد،مى‏گريست و مى‏فرمود:«قتل‏ابن رسول الله جائعا،قتل ابن رسول الله عطشانا» (3) و نيز هر گاه قصابى را مى‏ديد كه‏مى‏خواهد گوسفندى سر ببرد،مى‏گفت آبش بدهيد،پدرم را با لب تشنه سر بريدند.اين‏ياد كرد پيوسته از شهادت مظلومانه حسين‏«ع‏»با لب تشنه،احياى خاطره آن روز پر حادثه‏است.

يا دهر اف لك...

اشعارى است كه امام حسين‏«ع‏»آنها را مكرر بر زبان جارى كرد.امام سجاد«ع‏»كه‏بيمار بود و در خيمه،حضرت زينب او را پرستارى مى‏كرد،اينها را شنيد،فهميد كه خبر ازشهادت مى‏دهد. گريست.زينب هم شنيد و گريه كرد.امام حسين‏«ع‏»او را دلدارى داد وبه بردبارى سفارش كرد. (4)

يا دهر اف لك من خليل كم لك بالاشراق و الاصيل من صاحب او طالب قتيل و الدهر لا يقنع بالبديل و انما الامر الى الجليل و كل حى سالك سبيلى

ياد يحيى‏«ع‏»

ميان ماجراى شهادت امام حسين‏«ع‏»و برخى پيامبران،شباهتهايى وجود دارد.ازجمله ميان آن حضرت و حضرت يحيى بن زكريا،سر يحيى را در طشت طلا نهاده،نزد زن‏بد كاره‏اى هديه فرستادند. (5) سر سيد الشهدا را نيز پس از شهادت نزد ابن زياد و يزيدفرستادند،آن هم در طشت طلا.خداوند به انتقام خون يحيى،بخت النصر را بر آن قوم‏مسلط ساخت كه هفتاد هزار از آنان را كشت. (6) خداوند به پيامبر اكرم‏«ص‏»وحى فرمود:

در مقابل قتل يحيى هفتاد هزار را كشتم،در مقابل قتل پسر دختر تو دو برابر آن را خواهم‏كشت. (7) آنگونه كه سر يحيى را در طشت نهادند،حسين بن على را هم در كربلا ذبح‏كردند. (8) شايد به خاطر اين شباهتها با پيامبران و حضرت زكريا بود كه سيد الشهدا در مسيركربلا،در هر منزلى كه فرود مى‏آمد يا از آن كوچ مى‏كرد،از يحيى بن زكريا ياد مى‏كرد وروزى هم فرمود:از خوارى و پستى دنيا همين بس كه سر يحياى پيامبر،به يكى از زنان‏زنا كار بنى اسرائيل هديه مى‏شود! (9)

يا فتح يا شهادت

در فرهنگ عاشورا،هم شهادت‏«فتح‏»محسوب مى‏شود،و هم فتح،فراتر از پيروزى‏نظامى است. بر اساس آموزش قرآنى‏«احدى الحسنيين‏»،مجاهدان راه خدا چه بكشند وچه كشته شوند، پيروزند و پيروزى در سايه عمل به تكليف است.شوق شهادت درابا عبد الله‏«ع‏»چنان بود كه به فرموده امام باقر«ع‏»روز عاشورا،نصرت الهى براى آن‏حضرت نازل شد و ميان زمين و آسمان بود.حسين بن على را مخير كردند كه پيروز شوديا شهيد گردد.وى شهادت و ديدار الهى را ترجيح داد:«لما نزل النصر على الحسين بن على‏حتى كان بين السماء و الارض ثم خير:النصر او لقاء الله،فاختار لقاء الله‏». (10) آن حضرت،كشته شدن را هم پيروزى مى‏دانست،چون هم به رستگارى ابدى مى‏رسيد،هم دين رازنده مى‏كرد.امام حسين‏«ع‏»خود فرمود:«اما و الله انى لارجو ان يكون خيرا ما اراد الله‏بنا،قتلنا ام ظفرنا» (11) به خدا سوگند،اميدوارم آنچه را خداوند براى ما بخواهد.«خير»باشد،چه كشته شويم،چه پيروز گرديم!

گر چه از داغ لاله مى‏سوزيم ما همان سر بلند ديروزيم چون به تكليف خود عمل كرديم روز فتح و شكست،پيروزيم (12)

امام خمينى‏«ره‏»فرمود:«من اميدوارم به فوز«احدى الحسنيين‏»نائل شوم،يا پيشرفت‏مقصود (13)

يا لثارات الحسين‏«ع‏»

نداى خونخواهى حسين عليه السلام.اين جمله،شعار ياوران حسين‏«ع‏»و شعارفرشتگانى

و اقامه عدل و حق،يا شهادت در راه آنكه حق است.» است كه كنار قبر او تا ظهور امام زمان‏«ع‏»مى‏مانند. (14) نيز،شعار حضرت‏مهدى‏«ع‏»است، هنگام قيام براى انتقام خون شهداى كربلا. (15) همچنين شعار ياوران‏شهادت طلب امام زمان‏«ع‏»كه آرزوى مرگ در راه خدا دارند«شعارهم:يا لثارات‏الحسين‏». (16) در نهضت توابين به رهبرى سليمان بن صرد نيز كه در سال 65 هجرى در كوفه‏قيام كردند،شعارشان همين بود. در قيام مختار هم همين شعار مطرح بود.در برخى نقلها«يا اهل ثارات الحسين‏»آمده است. (17) نيز«يا لثارات الحسين‏»نام نشريه‏اى است كه به همت جمعى از نيروهاى بسيجى وحزب اللهى و دردمند،با انگيزه دفاع از ارزشهاى انقلاب اسلامى،از سال 1373 شمسى‏منتشر مى‏شود و افشاگر برخى از برنامه‏هاى تهاجم فرهنگى غرب،عليه اسلام و انقلاب‏است.

يا ليتنا كنا معك

آرزوى رستگار شدن و رسيدن به فوز و فيض شهادت در ركاب ولى خدا،براى‏كسانى كه در معركه كربلا نبوده‏اند،آرزوى شيرينى است.شهادت را رستگارى دانستن وآرزومندى براى درك آن فيض،هم خطى با سيد الشهداء«ع‏»است.اين آرزو درزيارتنامه‏هاى آن حضرت با عبارتهاى مختلفى بيان شده است.از قبيل:«فزتم و الله فليت‏انى معكم فافوز فوزا عظيما»، (18) «يا ليتنى كنت معكم فافوز فوزا عظيما»،«فيا ليتنى كنت‏معكم فافوز معكم‏». (19) جلوه اين آرمان والا،در هر عصرى مى‏تواند آشكار شود،چرا كه‏وقتى هر روز عاشورا و همه جا كربلا باشد و خط جهاد و شهادت به روى پيروان حق‏گشوده باشد،صداقت زائر در اين ادعا،در جبهه‏هاى نبردش با ستمگران ديده مى‏شود واين آرزو به عمل مى‏رسد.نمونه آن در جبهه‏هاى دفاع مقدس در جمهورى اسلامى مكررديده شد.

آنان كه عمرى خطاب به مولايشان‏«يا ليتنا كنا معكم...»گفته و بر غربت و تنهايى مظلوميت‏حسين‏«ع‏»گريسته بودند،وقتى كربلاى جبهه‏هاى حق،براى حسين زمان ناصرو ياور مى‏طلبيد،به ميدانهاى رزم شتافتند و جان فدا كردند و نشان دادند كه اگر در عاشوراهم بودند،همچون اصحاب شهيد آن امام،عاشقانه جان نثار مى‏كردند.جمله‏«يا ليتنا....»

هم اعلام موضع و جانبدارى از برنامه و حركت عاشورايى شهداى كربلاست،هم اعلام‏آمادگى براى حضور در كربلاهاى مكرر تاريخ.شعار شهادت طلبان است و آرزوى‏وارستگان از تعلقات دنيوى.چرا كه نوع شهادتى كه حسين‏«ع‏»و اصحابش در كربلا پذيراشدند،غبطه همه انسانهاى آزاده در دورانهاست.در حديث مفصل امام رضا«ع‏»خطاب به‏ريان بن شبيب آمده است:«يا ريان!ان سرك ان يكون لك من الثواب مثل ما لمن استشهدمع الحسين‏«ع‏»فقل متى ما ذكرته:يا ليتنى كنت معهم فافوز معهم فوزا عظيما» (20) .اگر دوست‏دارى كه ثواب شهيدان كربلا را داشته باشى،هر گاه به ياد آن حادثه افتادى بگو:كاش من‏نيز با آنان بودم و با آنان به رستگارى بزرگ مى‏رسيدم.اين آرزو،نشان دهنده زمينه‏تفكرات عاشورايى در دل انسان است.

يا مبرور

شعار طايفه‏«ازد»در كوفه بود.هنگامى كه عبد الله عفيف ازدى در مجلس‏«ابن زياد»

نسبت به جنايت او در كشتن حسين عليه السلام اعتراض كرد و ابن زياد فرمان داد كه‏«بگيريد!»،عبد الله عفيف شعار«يا مبرور»سر داد و گروهى از طايفه ازد گرد آمده و او را ازمجلس بيرون بردند. (21) معناى آن‏«نيكى شده‏»و حمايت‏شده است.

يا منصور،امت

شعار هواداران مسلم بن عقيل در كوفه بود.پس از دستگير شدن هانى و فاش شدن‏محل اختفاى حضرت مسلم بستگان هانى يقين كردند كه او كشته خواهد شد.نوحه‏خوانى در خانه هانى برپا شد و زنانى از طايفه مراد،ندبه كنان و سوگوارى كنان آنجا گردآمدند.پس از اين حادثه،مسلم بن عقيل شعار و نداى‏«يا منصور»سر داد.به نقلى چهارهزار نفر و به نقلى ديگر هجده هزار بيعتگر با فرياد«يا منصور امت‏»،گرد او جمع شدند وكاخ ابن زياد را محاصره كردند.ولى بتدريج،از دور او پراكنده شدند و او را تنها گذاشتند. (22) اين جمله،شعار مسلمانان در جنگ بدر نيز بود.معنايش اينست:اى يارى شده!بميران.

اين نوعى پيشگويى و فال نيك به مرگ دشمن بود.چون در شب حركت كردند،اين‏جمله را شعار خود ساختند تا در تاريكى يكديگر را بشناسند. (23)

يحيى بن سعيد

سر كرده گروهى كه مى‏خواستند امام حسين‏«ع‏»را از خروج از مكه و عزيمت به سوى‏عراق، باز دارند.عمرو بن سعيد بن عاص،والى مكه كه امير الحاج در آن سال نيز بود،ماموريت داشت كه اگر بتواند،حسين‏«ع‏»را ترور كند.از اين رو نمى‏خواست با بيرون‏رفتن حسين‏«ع‏»از مكه، توطئه خنثى شود.يحيى بن سعيد را همراه جمعى از سپاه فرستادتا به زور مانع عزيمت‏سيد الشهدا«ع‏»شوند.اما امام و اصحابش،مقاومت كردند و كار به‏برخورد با تازيانه هم انجاميد و يحيى در انجام ماموريت ناكام ماند.يحيى و عمرو،برادربودند. (24)

يحيى بن سليم مازنى

از شهداى كربلاست.رجز او هنگام نبرد چنين بود:

لاضربن القوم ضربا فيصلا ضربا شديدا فى العدا معجلا لا عاجزا فيها و لا مولولا و لا اخاف اليوم موتا مقبلا (25)

كه هم روح حماسى و سلحشورى او را مى‏رساند و هم استقبال از شهادت را.

يزيد بن ثبيط(ثبيت)عبدى

از شهداى كربلاست.وى از شيعيان اهل بيت و از اصحاب ابو الاسود دوئلى و ازاشراف قبيله خود بود.وى ده پسر داشت.پس از دريافت نامه سيد الشهدا«ع‏»كه خطاب به‏اهل بصره نوشته بود،همراه دو پسرش عبد الله و عبيد الله از بصره آمدند و به علت بسته‏بودن راهها با پيمودن بيراهه‏ها،در مكه خود را به امام حسين‏«ع‏»رسانده،به كاروان اوپيوستند.روز عاشورا پسرانش در حمله اول و خودش در مبارزه تن به تن به شهادت‏رسيدند. (26) نام هر سه در زيارت‏«ناحيه مقدسه‏»آمده است.نام او يزيد بن نبيط،بدر بن‏رقيد،بدر بن رقيط هم ضبط شده است. (27)

يزيد بن حصين همدانى

يكى از ياران شجاع،بزرگوار و پارساى امام حسين‏«ع‏»كه روز عاشورا وقتى تشنگى‏بر امام و يارانش غلبه كرد،از امام اجازه خواست تا با كوفيان و عمر سعد صحبت كند.امام‏اجازه داد.وى نسبت به جلوگيرى از استفاده امام از آب فرات با آنان صحبت و به آنان‏اعتراض كرد.اما به او پاسخ نامناسب دادند.بى نتيجه برگشت.آنگاه امام،در باره سپاه‏دشمن فرمود:شيطان بر آنان چيره گشته است و حزب شيطان زيان كارانند. (28) او در كوفه بامسلم بن عقيل نيز بيعت كرده بود و پس از شهادت مسلم،از كوفه خارج شد و به امام‏حسين‏«ع‏»پيوست. (29)

يزيد بن زياد

از شهداى كربلاست.نام كاملش يزيد بن زياد بن مهاصر(مهاجر)كندى،معروف به‏«ابو الشعثاء كندى‏»از رجال نامى و از دلاوران و تير اندازان ماهر كوفه بود كه همراه سپاه‏عمر سعد از كوفه خارج شد ولى به حسين بن على‏«ع‏»پيوست.برخى هم گفته‏اند پيش ازرسيدن سپاه حر به امام حسين‏«ع‏»وى به امام حسين‏«ع‏»پيوسته و همراه او شده بود.پيش‏روى امام حسين،صد تير به سوى دشمن افكند كه تنها پنج تير بر زمين افتاد.با هر تيرى كه‏مى‏انداخت،امام حسين‏«ع‏»دعا مى‏كرد كه خدايا تير اندازى‏اش را استوار گردان و پاداشش‏را بهشت قرار بده: «اللهم سدد رميته و اجعل ثوابه الجنة‏» (30) نام او را يزيد بن ابى زياد ويزيد بن زياد بن مهاجر هم نقل كرده‏اند. (31)

يزيد بن مسعود

از شخصيتهاى معروف هوادار امام حسين‏«ع‏»بود كه پس از دريافت نامه از آن‏حضرت،قبايل بنى تميم،بنى حنظله و بنى سعد را گرد آورد و در جمعشان به ايراد سخن‏پرداخت.آنان نيز خطابه او را تاييد و پشتيبانى كردند،سپس نامه‏اى مساعد به امام نوشت‏و او را به كوفه دعوت كرد. (32)

يزيد بن معاويه

خليفه جنايتكار اموى كه فاجعه كربلا به دستور او پديد آمد.وى در سال 25 هجرى‏تولد يافت. جوانى ميگسار،سگباز و اهل بوزينه بازى و عياشى بود. (33) چون معاويه مرد،بااو به عنوان خلافت بيعت كردند.معاويه پيش از مرگش از بسيارى بيعت بر وليعهدى اوگرفته بود.يزيد انديشه‏هاى الحادى داشت و به مبدا و معاد بى عقيده بود.بى بند و بار واهل عيش و طرب بود.در زمان او فسق و فجور به واليان هم گسترش يافت و آوازه خوانى‏در مكه و مدينه آشكار شد و مردم به شرابخوارى علنى پرداختند. (34) سيد الشهدا«ع‏»وقتى با اصرار وليد و مروان براى بيعت با يزيد مواجه شد به فسق اوشهادت داد و فرمود:«يزيد رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق ومثلى لا يبايع مثله‏». (35) يزيد،مردى فاسق،شرابخوار،آدم كش است كه آشكارا گناه مى‏كند وكسى همچون من با كسى مثل او بيعت نخواهد كرد.

اين شناخت‏سيد الشهدا«ع‏»از يزيد،سابقه داشت.حتى روزى در يك جلسه،آن‏حضرت در پاسخ معاويه كه از يزيد ستايش كرد،برخاسته،زشتيها و مفاسد يزيد را برشمرد و به معاويه به خاطر بيعت گرفتن از اين و آن براى پسرش يزيد،اعتراض كرد. (36) يزيد نيز همچون پدرش،به حيف و ميل بيت المال و كشتن انسانهاى با ايمان و ايجادفساد و مفاسد در دستگاه حكومت پرداخت.به والى مدينه نوشت كه به زور ازسيد الشهدا«ع‏»بيعت بگيرد و اگر نپذيرفت،گردن او را بزند.براى سركوبى هواداران امام‏حسين‏«ع‏»كه با مسلم بن عقيل در كوفه بيعت كرده بودند، «ابن زياد»را به ولايت كوفه‏گماشت و به كشتن امام فرمان داد.«ابن جوزى‏»در باره او گفته است: «چگونه قضاوت‏مى‏كنيد در باره مردى كه سه سال حكومت كرد،در سال اول حسين‏«ع‏»را به شهادت‏رساند و در سال دوم مردم مدينه را دچار وحشت‏ساخت و مدينه را براى لشكريان خودمباح گرداند و در سال سوم،خانه خدا را با منجنيق سنگباران كرد و ويران ساخت.» (37) كه‏اشاره به حادثه كربلاست و«واقعه حره‏»كه مردم مدينه در سال 63 هجرى بر ضد والى قيام‏كردند و او و ديگر امويان را از شهر بيرون نمودند و اين پس از آن بود كه فساد و آلودگى وجنايات يزيد بر آنان آشكار شد.يزيد هم مسلم بن عقبه را با لشكرى براى قتل عام مردم‏فرستاد.در سال 64 هجرى نيز همان سپاه براى سركوب قيام عبد الله بن زبير به مكه هجوم‏بردند و به مسجد الحرام و حرم خدا با منجنيق حمله كردند.كعبه و مسجد الحرام سوخت وويران شد و عده‏اى كشته شدند. (38) ننگها و آلودگيهاى يزيد،بيش از آن است كه در اين‏مختصر بگنجد. (39) مدت حكومت‏يزيد،سه سال و هشت ماه بود و در سال 64 در«حوارين‏»از اطراف دمشق مرد (40) و در«باب الصغير»دمشق دفن شد. (41)

يزيد بن مغفل جعفى

از شجاعان هنرمند و شاعر شيعه كه در كربلا به شهادت رسيد.وى رسول خدا«ص‏»رادرك كرده و در جنگ قادسيه حضور داشت و از اصحاب على بن ابى طالب‏«ع‏»بود كه درجنگ صفين در ركاب او جنگيد.سپس حضرت در فتنه خوارج او را براى جنگ با«خريت بن راشد»به اهواز فرستاد.در آن سپاه،در جناح راست بود،وى در مكه به كاروان‏حسينى پيوست و با آن حضرت به كربلا آمد و روز عاشورا در پيكار تن به تن با كوفيان،پس از كشتن عده‏اى از آنان به شهادت رسيد.نامش در زيارت ناحيه مقدسه بصورت‏يزيد بن معقل آمده است. (42)

يزيد بن مهاجر

از شهداى كربلا به شمار آمده است.برخى او را همان يزيد بن زياد بن مهاجر كندى‏دانسته‏اند.

يزيديان

وابستگان و پيروان يزيد،چه در فكر و چه در عمل،چه در گذشته و چه عصر حاضر.

همه هواداران يزيد و عمل كنندگان در آن راه،از دودمان يزيد و«آل يزيد»محسوب‏مى‏شوند و مورد لعن خدا و نفرت مردمند.تعبير«آل يزيد»در برخى زيارتنامه‏ها هم آمده‏است، همچون‏«زيارت عاشوراى غير معروفه‏»كه مى‏خوانيم:«اللهم العن يزيد و آل يزيدو بنى مروان جميعا»و همانجاست كه:روز عاشورا،روزى است كه خشم و لعنت الهى بريزيديان و آل زياد و شمر و عمر سعد،تجديد و نازل مى‏شود:«هذا يوم تجدد فيه النقمة وتنزل فيه اللعنة على اللعين يزيد و على آل يزيد و على آل زياد و عمر بن سعد و الشمر». (43) بعلاوه همه كسانى كه راضى به گفتار و رفتار يزيد باشند و از اولين و آخرين هر كس كه ازآنان پيروى و تبعيت نموده و با آنان بيعت كرده باشد و آن گروه را مساعدت كرده يارضايت داشته باشد،مورد لعن قرار گرفته‏اند،نيز همه آنان كه ماجراى عاشورا را شنيده وبه آن راضى شدند،تا روز قيامت،همه آل يزيدند و ملعون خدا و خلق:«اللهم و العن كل‏من بلغه ذلك فرضى به من الاولين و الآخرين و الخلايق اجمعين الى يوم الدين‏». (44) اين لعن و نفرينها نشان دهنده گستردگى جبهه يزيديان است كه همه زمانها و مكانها رافرا مى‏گيرد و هر كس كه حامى آن تفكر و مخالف و دشمن اهل بيت باشد و با داشتن‏ماهيتى يزيدى به قلع و قمع مبارزان راه حق و آزادى بپردازد«آل يزيد»است.امروزصهيونيستها و عوامل استكبار جهانى از مصاديق روشن‏«يزيديان‏»اند.امام خمينى‏«ره‏»

شهادت زائران خانه خدا را در«حج‏خونين‏»و در كربلاى حجاز و قتلگاه حرم،تكرارفاجعه همان يزيديان صدر اسلام مى‏داند كه شمشير كفر و نفاق را در لباس دروغين احرام‏پنهان كرده بودند. (45) و نسبت به جبهه متحد كفر بر ضد انقلاب اسلامى و مسلمانان مظلوم‏ايران مى‏فرمايد:«...شهداى ما مكرر شهداى كربلا و مخالفان ما مكرر يزيد و وابستگان اوهستند.» (46)

يوم الطف

طف،نام سرزمين كربلاست،به معناى سرزمين مرتفع و بلند.و«يوم الطف‏»،اشاره به‏حادثه كربلا و شهادت امام حسين‏«ع‏»در آن سرزمين است.روز طف كه همان‏عاشوراست،در ادبيات، بويژه در اشعار عرب و مراثى شاعران شيعه بسيار به كار رفته‏است و از حسين‏«ع‏»بعنوان‏«قتيل الطف‏»ياد شده است.

يوم الله

از نامهاى روز عاشوراست،به معناى روز خدا.گر چه همه روزها و مكانها و زمانها ازآن خداست، ولى گاهى زمان و مكان خاصى به دليل اهميت آن يا عظمت‏حادثه‏اى كه درآن اتفاق افتاده و قدرت نمايى خداوند در آن روز،به خدا انتساب پيدا مى‏كند و«ماه خدا ياروز خدا»مى‏شود.در قرآن نيز از«ايام الله‏»ياد شده و به گراميداشت آن توصيه شده‏است،چرا كه در سرنوشت اقوام و ملل،تاثير عمده داشته است(ذكرهم بايام الله:ابراهيم،آيه 5). (47) در روز عاشورا،حوادث مهمى اتفاق افتاده كه مهمترين آن حماسه كربلا و شهادت‏امام حسين‏«ع‏»است.طبق روايات فراوان،بخصوص در كتب اهل سنت،عاشورا روزمهمى بوده كه پيشينيان آن روز را،روزه مى‏گرفتند و پيامبر«ص‏»هم روزه مى‏گرفت،ولى‏پس از شهادت حسين بن على‏«ع‏»در اين روز، بنى اميه بخاطر كينه‏اى كه با عترت پيامبرداشتند،آن روز را روز فرخنده و مبارك و عيد قرار دادند و به شادمانى پرداختند(اللهم ان‏هذا يوم تبركت به بنو امية...و هذا يوم فرحت به آل زياد و آل مروان بقتلهم الحسين) (48) ازاين رو پس از آن حادثه،امامان شيعه آن را روز شومى دانسته و از روزه گرفتن در آن نهى‏كردند.

در روايات عامه نقل شده كه از رسول خدا«ص‏»در باره عاشورا و روزه آن پرسيدند،فرمود:«ان يوم عاشورا يوم من ايام الله تعالى،فمن شاء صامه و من شاء تركه‏» (49) عاشورايكى از ايام الله است،هر كه خواست روزه بگيرد و هر كه خواست،نگيرد.از امام‏صادق‏«ع‏»روايت است كه آل اميه و شاميانى كه در كشتن حسين‏«ع‏»آنان را يارى كرده‏بودند،نذر كرده بودند كه اگر حسين‏«ع‏»كشته شود و سپاه كوفه سالم از جبهه كربلابرگردند و خلافت در دودمان آل ابى سفيان مستقر گردد،آن روز را روز عيد و جشن‏بگيرند و به شكرانه‏اش،آن روز،روزه بگيرند.از اين رو روزه گرفتن عاشورا تا امروز درميان آل ابى سفيان رسم شده است و مردم از آنان تبعيت مى‏كنند و روزه مى‏گيرند و در اين‏روز،به خانواده و بستگان خويش،شادى مى‏رسانند. (50) به هر حال،در تاريخ اسلام،واقعه خونين عاشورا عظيمترين جلوه فداكارى خالصانه‏در راه دين و فدا شدن گراميترين انسان آن روزگار در راه حق و عدالت و احياى اسلام بودو تاثيرات مهمى در بيدارى ملتها در طول تاريخ و الهام گرفتن افراد و امتها در راه مبارزه باستم داشته است و اگر در اسلام،چند روز بسيار مهم و به ياد ماندنى و ستودنى داشته‏باشيم،يكى هم عاشوراست،كه راز و رمز كرامت بخشيدن انسان بر فرشتگان از سوى‏خدا را نشان مى‏دهد و براى امت محمد«ص‏»همين بس كه اسوه‏هايى چون‏سيد الشهدا«ع‏»و شهداى كربلا دارد كه جهان را در مكتب شرافت و آزادى خود،تربيت‏مى‏كند.در حديثى قدسى آمده است كه حضرت موسى به خداوند عرض كرد:پروردگارا،چرا و به چه خاطر امت محمد«ص‏»را بر ساير امتها فضيلت بخشيدى؟فرمود:به خاطر ده‏خصلت و ويژگى آنان را برترى دادم. موسى‏«ع‏»پرسيد:آن ده خصلت چيست كه امت‏محمدى به آن عمل مى‏كنند،تا من هم بنى اسرائيل را فرمان دهم تا به آنها عمل كنند؟

خداى متعالى فرمود:«الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الجهاد و الجمعة و الجماعة و القرآن‏و العلم و العاشوراء...» (51) آنها عبارت است از:نماز،زكات،روزه،حج،جهاد،نماز جمعه،نماز جماعت، قرآن،دانش،و عاشورا!شگفتا كه عاشورا در كنار نماز و حج و جهاد وقرآن و...از خصلتهاى امتياز بخش امت اسلام بر امتهاى ديگر است.و اين راز عظمت‏عاشورا و يوم الله بودن آن است. در ادامه حديث فوق،حضرت موسى از مفهوم‏«عاشورا»مى‏پرسد،خداوند در پاسخ به روز گريه و تباكى بودن عاشورا در سوگ فرزندپيغمبر و فضيلت گريستن و اطعام و خرج در راه زاده زهرا و ماتم آن شهيد بزرگوار اشاره‏مى‏فرمايد و بر چشمهاى گريان در روز عاشورا و قطرات اشك،پاداش بهشت را وعده‏مى‏دهد.

امام خمينى‏«قدس سره‏»نيز روزهايى همچون 22 بهمن،15 خرداد،17 شهريور را«يوم الله‏»مى‏داند و به تكريم و احياى آنها دستور مى‏دهد و تعبير«عاشورا و 17 شهريور وديگر ايام الله...» (52) نشان مى‏دهد كه عاشورا را نيز از ايام الله مى‏داند و در جايى هم‏15 خرداد را با عاشورا مقايسه مى‏كند و هر دو را«روز الهى‏»مى‏داند كه همان يوم الله‏است:«بزرگداشت روز حماسه آفرين 15 خرداد،بزرگداشت ارزشهاى انسانى در طول‏تاريخ است،همان سان كه بزرگداشت روز سرنوشت‏ساز عاشورا،بزرگداشت اسلام وقرآن كريم است.ملت‏شريف ما،بلكه ملتهاى مظلوم،از هر چه غفلت كنند،از اين دو روزالهى نبايد غفلت كنند.عاشورا با«نه‏»خود، يزيديان را در طول تاريخ نفى كرد و به‏گورستان فرستاد،15 خرداد پهلويان و پهلوى صفتان و ابر قدرتها را مدفون كرد...»و درپايان اين پيام،مى‏فرمايد:«درود بر عاشورا،درود بر 15 خرداد و پى‏نوشتها 22 بهمن،درود برايام الله‏» (53)

كربلا.

هُرم سوزان كوير، بر خستگي كاروانيان نيشتر مي زند و بدن هاي خسته آن ها را مي آزارد. خورشيد غروب دوم محرم، آرام خود را در تنگناي افق جاي مي دهد. كاروان بر سينه تفتيده بيابان توقف مي كند. صدايي مي پرسد: اين جا كجاست؟ پاسخ مي آيد: اين جا كربلاست! آري، حسين (ع) به كربلا مي رسد و دل كوير را در تب و تاب مي اندازد. آسمان نيز، چهره در هم كشيده است. زمين بغض خود را فرو مي خورد. فرات بي صدا اشك مي ريزد و خارها خود را به دست نسيم گرم سرنوشت داده اند.

امام حسين در روز ترويه يعنى هشتم ذى ‏حجه سال 60 قمرى از مكه معظمه به سوى عراق مهاجرت فرمود و پس از چند روز، لشكريان عبيدالله بن زياد به فرماندهى حر بن يزيد رياحى با آن حضرت مواجه شده و مانع حركت آن حضرت به سوى كوفه شدند. گرچه حر بن يزيد، مأموريت داشت با امام حسين برخورد شديد نمايد، وليكن رفتار وى با آن حضرت بر رفق و مدارا بود. به همين جهت‏ حر و لشكريانش در نماز جماعت امام حسين(ع) شركت مى ‏كردند و به خطبه ‏هاى دلنشين وى گوش جان مى‏ سپردند و اين دو سپاه، چند روز بدون هيچ‏گونه مشكلى در كنار هم بودند.

اما عبيدالله بن زياد كه عطش فراوان براى جنگ با اباعبدالله الحسين داشت، نامه ‏اى به حر بن يزيد نوشت و وى را مأمور سخت‏گيرى بر امام حسين (ع) نمود. حر بن يزيد نيز طبق فرمان، راه را بر امام حسين و يارانش مسدود نمود و آنان را به سوى منطقه خشك و بى حاصل به نام كربلا هدايت كرد و در آنجا آنان را در محاصره خويش قرار داد.

روز پنج شنبه دوم ماه محرم  سال 61 هجرى امام حسين عليه السلام در يكى از نواحى نينوا به نام كربلا فرود آمد. قافله امام حسين چون به سرزمين كربلا رسيدند، آن حضرت پرسيد:

اين زمين چه نام دارد؟ عرض كردند: كربلا.

آن حضرت تا نام كربلا را شنيد، فرمود: اللهم اني اعوذ بك من الكرب و البلاء.

فرمود: اين، موضع كرب و بلا و محل محنت و عنا است، فرود آييد كه اينجا منزل و محل خيمه‏ هاى ما است و اين زمين، جاى ريختن خون ما است و در اين مكان قبرهاى ما واقع خواهد شد. جدم رسول خدا مرا به اين امور خبر داد.

 

روز بعد عمر بن سعد بن ابى وقاص زهرى با چهار هزار نفر از كوفه رسيد و در مقابل امام جاى گرفت. عمر بن سعد از قريش و از طايفه بنى زهره بن كلاب و خويش نزديك حضرت آمنه مادر بزرگوار رسول خدا (ص) بود. پدرش سعد بن ابى وقاص از پنج نفرى است كه در آغاز بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله بوسيله آشنايى با ابى ابكر به دين اسلام در آمدند و نام او در تاريخ اسلام و فتوحات اسلامى پر آوازه است.
عمر بن سعد كسى نزد امام عليه السلام فرستاد كه چرا به عراق آمده ايد؟ امام در جواب فرمود: عراقيان خود مرا با نوشتن نامه خوانده اند اكنون اگر از آمدن من كراهت داريد به همان حجاز باز مى گردم. ابن سعد نامه اى به ابن زياد نوشت و آنچه را امام فرموده بود گزارش داد. ابن زياد گفت: اكنون كه چنگال هاى ما به سوى او بند شده است، اميد نجات و بازگشتن به حجاز دارد؟ ديگر گذشت و راهى براى وى باقى نمانده است.
آنگاه به ابن سعد نوشت نامه ات راخواندم آنچه نوشته بودى فهميدم از حسين بن على عليه السلام بخواه كه خود و همه همراهانش با يزيد بيعت كنند و آنگاه كه بيعت به انجام رسيد، ما هرچه خواستيم نظر خواهيم داد. سپس نامه ديگرى از ابن زياد رسيد كه آب را به روى حسين و ياران وى ببند تا قطره اى از آن را ننوشند، و عمر بى درنگ عمرو بن حجاج را به فرماندهى چهار هزار سوار فرستاد كه ميان اباعبدالله و آب فرات حايل شدند و راه آب را بر امام و اصحابش بستند و اين پيش آمد و سه روز پيش از شهادت امام روى داد.

امام عليه السلام از ابن سعد خواست كه با وى ملاقات كند و شبانه در ميان دو سپاه ملاقات كردند و مدتى با هم سخن گفتند. چون عمر بن سعد به اردوگاه خود بازگشت و نامه به ابن زياد نوشت كه خدا آتش جنگ را خاموش كرد و با هم توافق كرديم و امر امت به خير و صلاح برگزار شد، اكنون حسين بن على آماده است كه به حجاز برود و به يكى از مرزهاى اسلامى روانه شود و آنگاه جمله اى را به عنوان دروغ مصلحت آميز براى رام كردن ابن زياد نوشت. با رسيدن اين نامه ابن زياد نرم شد و تحت تاثير پيشنهادهاى ابن سعد قرار گرفت. اما شمر بن ذى الجوشن (لعنت الله عليه) كه حاضر بود گفت: اشتباه مى كنى، اين فرصت را غنيمت شمار و دست از حسين بن على كه اكنون بر وى دست يافته اى بر مدار كه ديگر چنين فرصتى به دست نخواهى آورد. ابن زياد گفت: راست مى گويى، پس خودت رهسپار كربلا باش و اين نامه را به ابن سعد برسان كه حسين و يارانش بدون شرط و تسليم شوند. آنگاه ايشان را به كوفه فرستاده و گرنه با ايشان بجنگد و اگر هم ابن سعد زير بار نرفت و حاضر نشد با حسين بن على بجنگد، تو خود فرمانده سپاه باش و گردن او را بزن و سرش را براى من بفرست.
آنگاه به ابن سعد نوشت: من تو را نفرستادم كه با حسين بن على مدارا كنى و نزد من از وى شفاعت كنى، و راه سلامت و زندگى او را هموار سازى. اكنون ببين اگر خود و يارانش تسليم شدند آنها را نزد من بفرست، و اگر امتناع كردند بر آنها حمله كن تا آنان را بكشى و بدن ها را مثله كنى، اما عهد كرده ام كه او را بكشم و لگد كوب اسب ها كنم. اكنون اگر به آنچه دستور دادم عمل كردي، تو را پاداش مى دهم و اگر به اين كارها تن ندادى از كار ما و سپاه ما بركنار باش و لشكريان را به شمر بن ذى الجوشن واگذار كه به ما وى دستور داده ايم.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد (ص) و آل محمد.

شهادت امام حسین (ع) ،خاک را بوییدنی کرد!

امام رضا (ع) :

کل طین حرام کالمیتة و الدم و ما اهل لغیر الله به، ما خلاطین قبر الحسین‏ (ع) فانه شفاء من ‏کل داء

هر خاکی حرام است، مثل مردار، خون و ذبح شده بی‏نام خدا، مگر خاک قبرحسین(ع)  که درمان هر درد است. - سفینة البحار،ج ۲،ص۱۰۳

 امام صادق‏ (ع) :

فی طین قبر الحسین شفاء من‏کل داء و هو الدواء الاکبر.

در خاک قبر حسین (ع) شفای هر درد است و آن دوای ‏بزرگتر است. - من لا یحضره الفقیه، ج 2،ص 599

 امام صادق‏(ع) :

السجود علی تربة الحسین یخرق الحجب السبع‏.

 سجده بر تربت‏حسینی،حجابهای هفتگانه را کنار می‏زند. - بحار الانوار،ج 82،ص 153 و 334.

 امام صادق‏(ع) :

حنکوا اولادکم بتربة الحسین فانها امان.

  کام فرزندان خود را با تربت‏حسین‏(ع) بردارید، که این تربت، امان است. - وسائل الشیعه،ج 10،ص 410،روایات تربت را از جمله در وسائل الشیعه،ج 10،ص 408 تا 420 و ج 3،ص 607،المزار،شیخ مفید،ص 143 و نیز بحار الانوار،ج 98،ص 118 ملاحظه فرمایید.

علامه امینی‏«ره‏» :

آیا بهتر آن نیست که سجده‏گاه، از خاکی قرار داده شود که‏در آن، چشمه‏های خونی جوشیده است که رنگ خدایی داشته است؟ تربتی آمیخته باخون کسی که خداوند، او را پاک قرار داده و محبت او را اجر رسالت محمدی‏«ص‏»قرارداده است؟ خاکی که با خون سرور جوانان بهشت و ودیعه محبوب پیامبر و خدا عجین‏گشته است؟ ...

امام خمینی (ره) :

همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت، مزار عاشقان و عارفان ودلسوختگان و دار الشفای آزادگان خواهد بود

**************

آنچه به تربت ‏سید الشهدا قداست و کرامت بخشیده، همان خون حسین‏ (ع) و شهادت‏ثار الله است که الهام ‏بخش حریت و رادمردی و فداکاری در راه خداست

شهادت امام حسین (ع) ،خاک را بوییدنی کرد

شهادت امام حسین (ع) ،سنگ را بوسیدنی کرد