داستان‌ علی‌ در موضوع‌ عدالت‌، از یادگارهای‌ پرارزشی‌ است‌ كه‌مقام‌ انسانیت‌ و روح‌ انسانی‌ را شرف‌ می‌بخشد. از همین‌ نمونه‌هاست‌آنچه‌ گفتیم‌: علی‌ با برادر خود عقیل‌ كه‌ می‌خواست‌ اندك‌ تصرفی‌ درمال‌ مردم‌ بكند، مخالفت‌ كرد، زیرا كه‌ بیچارگان‌ نیازمندتری‌ وجودداشتند و این‌ مال‌، سهم‌ آنها بود. برادرش‌ او را تهدید كرد كه‌ به‌ معاویه‌خواهد پیوست‌! ولی‌ این‌ تهدید كوچكترین‌ تأثیری‌ در علی‌ نداشت‌...و عقیل‌ به‌سوی‌ معاویه‌ شتافت‌ در حالی‌ كه‌ می‌گفت‌: «معاویه‌ برای‌دنیای‌ من‌ بهتر است‌ » !

البته‌ معاویه‌ نیز هم‌فكر عقیل‌ بود، زیرا بیت‌المال‌ از نظر معاویه‌، ودر دست‌ معاویه‌وسیله‌ای‌ برای‌ تحكیم‌ پایه‌های‌ قدرت‌ و پیشبردهدف‌ها بود، و او می‌خواست‌ كه‌ افتخارات‌ گذشته‌ بنی‌امیه‌ را تجدیدكند!

امام‌ در موقع‌ محاكمه‌ یا اجرای‌ عدالت‌، بین‌ خود و تودة‌ مردم‌فرقی‌ نمی‌گذاشت‌، بلكه‌ برای‌ آرامش‌ روح‌ خویش‌، در صورت‌ لزوم‌در محاكمه‌ شركت‌ می‌كرد. به‌ همین‌ سبب‌، علی‌ وقتی‌ كه‌ زره‌ خود رادر نزد یك‌ مرد عادی‌ مسیحی‌ پیدا كرد، او را به‌ پیش‌ یكی‌ از قضات‌بنام‌ شُریح‌ برد تا موضوع‌ را در آنجا حل‌ كنند. هنگامی‌ كه‌ هردو دربرابر قاضی‌ قرار گرفتند، علی‌ گفت‌: این‌ زره‌ من‌ است‌ و من‌ آن‌ را نه‌فروخته‌ام‌ و نه‌ به‌ كسی‌ بخشیده‌ام‌! قاضی‌ از مرد مسیحی‌ پرسید كه‌درباره‌ ادعای‌ پیشوای‌ مسلمانان‌ چه‌ می‌گویی‌؟ عرب‌ مسیحی‌ گفت‌:این‌ زره‌ از آن‌ من‌ است‌ و البته‌ من‌ امیرمؤمنان‌ را دروغگو نمی‌دانم‌!قاضی‌ به‌ سوی‌ علی‌ برگشت‌ و پرسید: شما گواه‌ و دلیلی‌ دارید كه‌ این‌زره‌ مال‌ شماست‌؟ علی‌ خندید و گفت‌: شریح‌ راست‌ می‌گوید، من‌گواهی‌ ندارم‌ و شریح‌ حكم‌ داد كه‌ زره‌ مال‌ مرد مسیحی‌ است‌. 

مرد مسیحی‌ آن‌ را گرفت‌ و به‌ راه‌ افتاد و امیرالمؤمنین‌ به‌ اومی‌نگریست‌، ولی‌ آن‌ مرد چندقدمی‌ بیشتر نرفته‌ بود كه‌ برگشت‌ وگفت‌: من‌ شهادت‌ می‌دهم‌ كه‌ این‌ گونه‌ داوری‌ از داوری‌های‌ پیامبران‌است‌. پیشوای‌ مسلمانان‌ مرا به‌ نزد قاضی‌ می‌آورد و قاضی‌ بر ضد اوحكم‌ می‌كند! و سپس‌ گفت‌: به‌خدا زره‌ از آن‌ توست‌، و من‌ در ادعای‌خود باطل‌ بودم‌. پس‌ از آن‌ این‌ مرد از باوفاترین‌ سربازان‌ و بهترین‌یاران‌ علی‌ شد و در ماجرای‌ نهروان‌ برضد خوارج‌ در كنار علی‌ ایستاد.

«علی‌ بن‌ ابو رافع‌ »  می‌گوید: من‌ متصدی‌ بیت‌المال‌ حكومت‌علی‌بن‌ ابیطالب‌ و كاتب‌ او بودم‌. در بیت‌المال‌ او گردن‌بند مرواریدی‌بود كه‌ ازبصره‌ به‌دست‌ آمده‌ بود. دختر علی‌بن‌ ابیطالب‌ روزی‌ كسی‌را به‌ نزد من‌ فرستاد و گفت‌ به‌ من‌ خبر رسیده‌ كه‌ در بیت‌المال‌امیرالمؤمنین‌ گردن‌بند مرواریدی‌ وجود دارد كه‌ در دست‌ تواست‌،من‌ دوست‌ دارم‌ كه‌ آن‌ را به‌عنوان‌ عاریه‌ به‌ من‌ امانت‌ بدهی‌ كه‌ در روزعید قربان‌ آن‌ را زینت‌ خود سازم‌. من‌ به‌ شرط‌ آن‌ كه‌ تعهد كند آن‌ راظرف‌ سه‌ روز بازگرداند و به‌ آن‌ آسیبی‌ نرساند، آن‌ را برایش‌ فرستادم‌. 

علی‌ گردن‌بند را در گردن‌ دخترش‌ دید و آن‌ را شناخت‌ و از اوپرسید: این‌ گردن‌بند از كجا به‌دست‌ تو رسیده‌ است‌؟ گفت‌: من‌ آن‌ رااز ابورافع‌ متصدی‌ بیت‌المال‌ امیرالمؤمنین‌ به‌ امانت‌ گرفته‌ام‌ كه‌ در روزعید آن‌ را زینت‌ خود سازم‌ و پس‌ از سه‌ روز بازپس‌ بدهم‌.امیرالمؤمنین‌ مرا احضار كرد، به‌ نزد وی‌ رفتم‌، فرمود: ابورافع‌! به‌مسلمانان‌ خیانت‌ می‌ورزی‌؟ گفتم‌: به‌ خدا پناه‌ می‌برم‌ كه‌ به‌ مسلمانان‌خیانتی‌ بكنم‌! فرمود: گردن‌بندی‌ كه‌ در بیت‌المال‌ مسلمانان‌ است‌،چگونه‌ بدون‌ اجازة‌ من‌ و رضایت‌ مردم‌، به‌ دختر من‌ امانت‌ داده‌ای‌؟گفتم‌: یا امیرالمؤمنین‌! او دختر شماست‌ و از من‌ خواست‌ آن‌ را به‌ اوامانت‌ بدهم‌ و من‌ آن‌ را به‌عنوان‌ امانت‌ تضمین‌ شده‌ به‌ او دادم‌ كه‌به‌طور سالم‌ به‌ جای‌ خود برگرداند. فرمود: همین‌ امروز آن‌ را پس‌ بگیرو هرگز این‌ قبیل‌ كارها را تكرار مكن‌ كه‌ تو را مجازات‌ می‌كنم‌.

مطلب‌ به‌ گوش‌ دخترش‌ رسید، به‌ او گفت‌: امیرالمؤمنین‌! من‌ دخترشما و پاره‌تن‌ شما هستم‌. چه‌ كسی‌ از من‌ سزاوارتر است‌ كه‌ از این‌گردن‌بند استفاده‌ كند؟ به‌ دخترش‌ فرمود: دخترم‌! از جادة‌ حق‌ دورمشو، آیا همة‌ زنان‌ مهاجرین‌ و انصار در روز عید، با چنین‌ زیوری‌آرایش‌ می‌كنند؟... من‌ آن‌ را از دختر امام‌ گرفتم‌ و به‌ جای‌ خودگذاشتم‌.

حتی‌ در ساده‌ترین‌ و كوچكترین‌ كارها نیز عدالت‌ در روح‌ علی‌جریان‌ داشت‌. او اگر با یكی‌ دیگر از مردم‌ در انتخاب‌ كالایی‌ ازكالاهای‌ دنیا، حق‌ مساوی‌ داشت‌، ترجیح‌ می‌داد كه‌ این‌ انتخاب‌ رابه‌عهده‌ رفیق‌ خود بگذارد تا او خیال‌ نكند كه‌ بهرة‌ بهتر از آن‌ بزرگان‌بوده‌ و كوچكتر در آن‌ حقی‌ ندارد. به‌همین‌ جهت‌ روزی‌ كه‌ به‌همراهی‌غلامش‌ به‌ نزد «ابونوار »  رفت‌ و از ابونوار دو پیراهن‌ خرید، به‌ غلام‌خود گفت‌: هركدام‌ را كه‌ می‌پسندی‌ انتخاب‌ كن‌. نخست‌ غلام‌ یكی‌ رابرداشت‌ و سپس‌ علی‌ آن‌ دیگری‌ را اختیار كرد.

سفارش‌های‌ امام‌ و نامه‌های‌ وی‌ به‌ فرمانداران‌، شاید همیشه‌به‌دور محور واحدی‌ می‌چرخید و آن‌: عدالت‌ بود. و مردم‌ به‌ همین‌دلیل‌ علیه‌ او متحد شدند. زیرا علی‌ منافع‌ نزدیكان‌ خویش‌ را نیز به‌خاطر حفظ‌ عدالت‌ نادیده‌ می‌گرفت‌. با زورمندان‌ سازش‌ نداشت‌ وتنها حق‌ را می‌دید.

عثمان‌ بن‌ عفان‌ هنگامی‌ كه‌ مقام‌ فرمانروایی‌ مسلمانان‌ را به‌دست‌گرفت‌، دست‌ نزدیكان‌ و اطرافیان‌ و یاران‌ خود را در كسب‌ جاه‌ وثروت‌ باز گذاشت‌ و در این‌ زمینه‌ تابع‌ افكار بداندیشان‌ گردید و مروان‌از همه‌ بیشتر در او تأثیر داشت‌. عثمان‌ بدین‌ترتیب‌ با وصیتی‌ كه‌ابوبكر به‌ جانشین‌ خود، عمربن‌ خطاب‌ كرده‌ بود، مخالفت‌ ورزید،زیرا او گفته‌ بود: «از آن‌ گروه‌ مردمی‌ كه‌ خود را اصحاب‌ پیامبر خدامی‌نامند ولی‌ شكمشان‌ باد كرده‌ و چشمشان‌ به‌ مال‌ دنیا دوخته‌ شده‌و هریك‌ از آنان‌ فقط‌ خود را دوست‌ می‌دارد برحذر باش‌! »

و علی‌ از این‌ مردمی‌ كه‌ شكمشان‌ باد كرده‌ بود! به‌شدت‌ متنفر بود،و چون‌ به‌ خلافت‌ رسید، تصمیم‌ گرفت‌ كه‌ عدالت‌ را در میان‌ آنها اجراكند. گروهی‌ را از مقام‌ خود عزل‌ كرد و عده‌ای‌ را از قدرت‌ و احتكاردور ساخت‌ و با هركسی‌ كه‌ در خیال‌ داشت‌ رسالت‌ اسلام‌ را ازمجاری‌ طبیعی‌ و عادلانه‌ خود منحرف‌ ساخته‌ و آن‌ را به‌ حكومت‌موروثی‌ در خاندان‌ خود تبدیل‌ كند و مال‌ و مقام‌ و قدرت‌ را ویژة‌خاندان‌ خود سازد، بشدت‌ جنگید و چه‌بسیار چنین‌ سخنان‌ پرارجی‌كه‌ به‌ ایشان‌ گفت‌: «من‌ می‌دانم‌ كه‌ شما را چه‌ چیز اصلاح‌! می‌كند، امامن‌ با انجام‌ خواستة‌ شما خود را تباه‌ نخواهم‌ كرد » .

ماجرای‌ اینها با علی‌ آنچنان‌ شد كه‌ می‌دانید. تا آنكه‌ ستمكاران‌حكومت‌گر شكست‌ خوردند، اگرچه‌ به‌ ظاهر با مكر و فریب‌ پیروزشدند، ولی‌ در هر صورت‌ عدالت‌ در قلب‌ علی‌ و پیروانش‌ پیروزگردید، با آنكه‌ هم‌ به‌ علی‌ و هم‌ پیروانش‌!، ستم‌ها رفت‌.

و هنگامی‌ كه‌ علی‌ از ضربت‌ ناجوانمردانه‌ شمشیر ابن‌ملجم‌ به‌شهادت‌ رسید، «ام‌ هیثم‌ »  نخعی‌ در قصیده‌ سوزناكی‌، بر مرگش‌گریست‌. و این‌ بیت‌ از قصیده‌ اوست‌ كه‌ به‌خوبی‌ بازگوی‌ نظر مردم‌درباره‌ علی‌ و آشنایی‌ آنان‌ با عدالت‌ انسانی‌ او است‌:

یقیم‌ الحق‌ لا یرتاب‌ فیه‌و یعدل‌ فی‌العدا والاقربینا

حق‌ را بدون‌ هیچ‌ تردیدی‌ برپا می‌دارد. و در بین‌ دشمنان‌ ونزدیكان‌ به‌ عدالت‌ رفتار می‌كند.

و علی‌ خود گفته‌ بود: با دوست‌ و دشمن‌ به‌ عدالت‌ رفتار كنید!